کتاب داستان موعود اثر علیرضا نظری خرم، منتشر شده توسط نشر کتابستان، روایتی متفاوت و بدیع از زندگی امام زمان (عجلاللهفرجه) است که با تلفیق پژوهشهای تاریخی و نثری داستانی، خواننده را به سفری در دل تاریخ و مفاهیم معنوی میبرد. نویسنده با بهرهگیری از معتبرترین منابع تاریخی تا قرن هفتم هجری، بخشهایی از زندگی امام زمان (عجلاللهفرجه) را به تصویر کشیده که کمتر شنیدهایم. این کتاب نه صرفاً یک متن پژوهشی است و نه تنها یک داستان تخیلی، بلکه ترکیبی از هر دو، با زبانی صمیمی و قلمی روان که خواننده را به تأمل و اندیشه وامیدارد.
جذابیت این اثر در روایت ناگفتههایی است که در میان منابع تاریخی پنهان ماندهاند. نویسنده توانسته است با مهارتی خاص، دنیای واقعیت و تخیل را به هم پیوند بزند و تصویری زنده و ملموس از شخصیتی رمزآلود ارائه دهد؛ شخصیتی که در دل ابهامات تاریخ، نماد امید، عدالت و انتظار است. داستان سفری است در جستجوی حقیقت، جایی که انسان با چالشهای سرنوشت و سختیهای زندگی روبهرو میشود و در نهایت، از پناه ایمان و عشق به خدا، به سوی روشنایی قدم برمیدارد.
علیرضا نظری خرم که پیش از این نیز با آثاری چون «داستان بریده بریده» و «داستان فاطمه» توجه مخاطبان را به خود جلب کرده بود، در این کتاب نیز نگاهی نو به موضوعی مهم و پررمز و راز انداخته است. او نهتنها به مستندات تاریخی وفادار مانده، بلکه با بهرهگیری از زبانی شیوا و نثری پرکشش، فضایی ایجاد کرده که هم تأملبرانگیز است و هم جذاب. کتاب «داستان موعود» پلی است میان گذشته و حال، میان تاریخ و تفکر، و میان واقعیت و امید. اثری که میتواند برای علاقهمندان به تاریخ، مباحث مهدویت و داستانهای معنوی، یک تجربه ارزشمند و الهامبخش باشد.
این کتاب برای علاقهمندان به مباحث مهدویت، تاریخ اسلام و روایتهای معنوی که به دنبال نگاهی تازه و مستند به زندگی امام زمان (عجلاللهفرجه) هستند، مناسب است. همچنین، خوانندگانی که از داستانهای عمیق و تفکربرانگیز لذت میبرند، از این اثر بهره خواهند برد.
بعد از تولد امام مهدی(علیهالسلام) پدرش حضرت عسکری(علیهالسلام) تصمیم گرفت به سنت اسلامی گوسفندی عقیقه کنه، سراغ اخبار مربوط به عقیقه رفتم. متأسفانه چنگی به دل نمی زد، یه جور خاصی بود چه جوری بگم؟! منظورم اینه که گزارش ها یک دست نبود. هر کدوم یه چیز میگفت آدم گیج میشد اولش خواستم بین نقلها الفت برقرار کنم اما نشد. شاید هم من از پسش بر نیومدم. مثلاً حدیث نویس ها به جا نوشتند: امام به رأس قوچ ذبح شده برای یکی از شیعیان فرستاد و بهش فرمود این عقیقه پسرم محمده. اما توی کتاب دیگه ای این جور مخابره شده که امام عسکری قوچ رو زنده فرستاد و به دریافت کننده فرمود گوسفند رو برای پسرم، عقیقه کن و خودت و خانواده ات ازش نوش جان کنید به هر کدوم از شیعیان که پیدا کردی هم سهمی بده تا اونها هم میل کنند این آقا بعد نقل ماجرا میگه: من هم مطابق النعل بالنعل به دستور امام عمل کردم.
نظرات