دریایی از خون
شهدای دفاع مقدس داستان هایی هستند که واقعی اند، رمان هایی که از روایت ها و داستان هایی که در جبهه های حق علیه باطل نوشته شده است نکاتی را در بر دارد که دل هر خواننده را از زنگار دنیای غفلت زده پاک می کند. یکی از عملیات های دفاع مقدس کربلای چهار است که در آن شهدای غواص از نامداران تاریخ این مرز و بوم شدند.
کتاب خون دریا از آذرماه سال ۶۵ با بمباران ارومیه آغاز میشود و در مقاطع مهمی مثل عملیات کربلای ۴ و ۵ ادامه پیدا می کند. این کتاب دو روایت ازنگاه زن و رزمنده ای دارد که جنگ تحمیلی را درک کرده اند.
"من تنها به این فکر میکردم که چه کنم تا مهدی دوباره من را به خاطر بیاورد. ایمان داشتم که اگر من را میشناخت میتوانستم آن استرس لعنتی را که دکتر می گفت از وجودش پاک کنم. در آن ده روز یکی دو نفر از همرزمان مهدی .آمدند فهمیده بودم آن شهیدی که مهدی از دیدن صحنه شهادتش به این روز افتاده بود، نوجوانی بود به نام سعید شب ها مهدی توی خواب دندان قروچه می کرد. یا ذکر یحیی می گرفت یا ذکر سعید. گوش میدادم ببینم از میان آن دندانهای به هم چفت شده اصلاً نام سارا هم میشنوم یا نه؛ اما نه. آن بخش از حافظه که نام من را رویش حک کرده بود، به فراموشی سپرده شده بود. انگار تکه مرا از پازل ذهنی اش برداشته باشد. شب ها کنار تختش مینشستم و دست بند شده به تختش را میگرفتم. یاسین می خواندم، الرحمن میخواندم انعام میخواندم تا دلم آرام بگیرد. گاهی فریاد میزد و می گفت بیرون بروم و گاهی هم میگفت آن دختر را صدا کنید بیاید برایم زیارت عاشورا بخواند. وقتی بالاسرش زیارت عاشورا میخواندم، با چشمهای زمردی اش زل میزد به من به منی که هنوز نشناخته بود و در تناقض عمیقی فرومی رفتم اگر داشت چشمهای مرا میشناخت و حافظه اش برمیگشت، باید به اسمم حساس می شد و اگر نمی شناخت و من برایش «آن دختر» بودم، یعنی داشت عاشق کسی غیر از سارا می شد." آنچه خواندید گزیده ای از این کتاب بود.
نظرات