حکایت های کمال مجموعهای شش جلدی با صدو چند داستان کوتاه فارسی است که محمد میرکیانی توسط انتشارات بهنشر آنها را به گوش کودکان و نوجوانان ایران زمین رسانده است .
این قصههای شیرین پیش از نیز به صورت پراکنده به بازار نشر راه یافتهبودند و بارها سوژه فیلمنامههای اجتماعی و خانوادگی صدا و سیما شدهاند.
راستش کمال قهرمان قصههای ما نیست. او هم مثل بقیه شخصیتها، یک آدم معمولی است؛ اما حرفهایی دارد به سنگینی یک کتابچه تاریخ، تاریخچه زندگی سالهای گذشته بچههای کشورمان؛ مردمی که روزگاری در همین کوچهها خیابانها و خانهها خاطرههای پربهایی را از خود به جا گذاشتهاند و میشود پا به پای جملهها و لحظههایشان روزهای تلخ و شیرین زندگی را به خاطر سپرد.
در یکی از این قصههای این مجموعه که تازه به کتابرسان آمدهاست میخوانیم:
((صدای سیب زمینی فروشِ دورهگرد از توی خیابان آمد. مادرم گفت: کمال زود باش! زنبیل را بردار و دو کیلو سیب زمینی پیاز بخر. دویدم و از جلوی در آشپزخانه کوچک خانه زنبیل را برداشتم و دویدم. در حیاط را که باز کردم، دوباره صدای مرد را شنیدم: آقا پیازه، گلِ نازه!))
نظرات