کتاب «جریان شناسی سیاسی در ایران» مروری تحلیلی بر تاریخ تشکلات موثر در سپهر سیاسی ایران است. در بخش ابتدایی کتاب آرایش سیاسی احزاب در سالهای 1320 تا 1357 مورد ارزیابی قرار گرفته است اما عمده همت نویسنده بر آن بوده تا به شکل ویژه جریانهای سیاسی که پس از انقلاب اسلامی رشد و نمو یافتهاند را مورد بررسی قرار دهد و مخاطب را با دیدگاه و رویکرد سران این احزاب آشنا گرداند. رویکردهایی که به گفته نویسنده در ارتباط با قدرت، ثروت و جریانهای اجتماعی شکل و معنای دقیق خود را پیدا میکنند. علی دارابی در مجموع پنج گروه را اصلیترین جریانهای سیاسی صدساله اخیر ایران میداند و بزرگترین تحولات سیاسی رخ داده را به فعالیت احزابی نسبت میدهد که وامدار این پنج تفکر هستند: جریان مذهبی اسلامگرا، جریان چپ مارکسیست، جریان ملی گرا، جریان سلطنت طلب و جریانهای ترکیبی و التقاطی. نویسنده تلاش نموده تا اهم اندیشههای سیاسی سران هر حزب را گردآوری و به شکلی هوشمندانه گزینش نماید تا در تضارب این نظریات متعارض خواننده بتواند به یک درک درست و حقیقی از هویت هرکدام از جریانهای سیاسی برسد. محوریترین مباحث این کتاب مربوط به سیر تطور نظریات سه جریان راست اصولگرا، چپ اصلاح طلب و روحانیات است که هر کدام در دورههای مختلف نحلههای سیاسی متفاوت را نمایندگی میکنند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
جریان چپ به دلیل ناکامیهایی که با آن مواجه شده بود و نیز بازتعریف در گذشته خود و تدوین بیانیه مأموریت آینده به تئوری پردازی و نظریه نیاز داشت تا اولاً از گذشته خود فاصله بگیرد؛ ثانیاً اعتماد افکار عمومی را به خود جلب کند. این گونه بود که نیروهای چپ در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و نیز حلقه کیان با محوریت عبدالکریم سروش نقش بزرگی در سامان یابی طیف روشنفکری و انسجام و اتحاد آنها ایفا کرد. قبض و بسط شریعت و عرفی کردن معرفت دینی محصول حلقه کیان بود. این اندیشهها نقش به چالش کشیدن حکومت دینی را برعهده داشتند. بیشک بر هم زدن دسته بندی آرایش سیاسی از چپ و راست به چپ سنتی، چپ مدرن، راست سنتی و راست مدرن که نقطه عزیمت جریان چپ از گذشته خود محسوب میشد از دستاوردهای مهم نظریه پردازی است.
نظرات