داستان کتاب«جایزه تابستانی» قصه یک تابستان پرماجرا است که از جایزه پسربچه درسخوان و مهربانی شروع میشود که شاید بسیاری از کودکان همسن و سال او در برابر نمرههای درخشان و معدل بالا از خانوادهشان دریافت کردهباشند.
رضا وحید در داستان بلندی برای نونهالان و نوجوانان، اتفاقات بامزهای را تعریف میکند که یا شما نیز آنها را پشتسر گذاشتهاید یا دوستدارید پابه پای شخصیتها تجربهشان کنید.
مثلا در بخشی از این کتاب چاپ شده توسط انتشارات کتاب جمکران نوشتهاست:
«دوچرخه سواری می کردم و با سر داخل دره می افتادم. دره هایی که در فیلم های خارجی دیده بودم؛ دیده بودم که ماشین پایین می افتد و آتش می گیرد من هم در خواب می دیدم که با دوچرخه می افتم و دوچرخه ام آتش می گیرد.فکر هم نمی کردم دوچرخه باید برای چه منفجر شود.
از این خواب که می پریدم می رفتم داخل خواب بعدی...»
نظرات