کتاب «جامانده در سهیل» روایت زندگی فاطمه خدری همسر شهید محمدجعفر سعیدی است. او از شهدای بوشهری است که به حفاظت و حراست از خلیج فارس در دوران دفاع مقدس مشغول بود. همسرش نیز فرزند یکی از دریاداران بوشهری بود و هر دو در همان فضای جنوب کشور زیسته کرده بودند. آنها خانواده پرجمعیتی بودند که پنج فرزند داشتند. نویسنده این کتاب اثر معروف تنها گریه کن را نیز نوشته است. این شهید بزرگوار در یک عملیات آبی خاکی که جزیره سهیل رقم میخورد به شهادت میرسد. در این کتاب با سیره و سبک زندگی این خانواده انقلابی و متعهد بوشهری آشنا میشویم و سختیهایی که در راه پاسداری از انقلاب اسلامی کشیدهاند را با بیانی شیوا و روان میخوانیم.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
نادر به دلیل مشغله زیادی که داشت نتوانسته بود به موقع به خارگ برگردد تا محمد جعفر را با خبر کند. روزها تمامش با بغض و دل تنگی سپری شد تا اینکه محمد جعفر توانست مرخصی بگیرد و به خانه بیاید. زنگ در به صدا درآمد و بعد هم جیغ و فریاد بچهها در حیاط پرشد. فهمیدم خودش است. خواهرم سر حوض کوچک گوشهی حیاط ظرفهای ناهار را میشست جعفر با او سلام و احوالپرسی کرد بچهها به بغلش بودند که وارد اتاق شد. میخواستم سرسنگین باشم و مثلا برایش قیافه بگیرم. تا گفت: «مش فاطمه خوبی؟» لبخندی از سر شوق زدم و گفتم از احوالپرسیهای شما با لبخند او یخم باز شد. خودش را گرفته بود تا گریه نکند اما هر کلامش رنگ و بوی بغض داشت. خودش هم دوست داشت بیشتر پیش من و بچهها باشد. دستش را جلوی صورتش آورد که مثلا دارد خجالت میکشد. گفت: «مش فاطمه خودت که میدونی چقدر سرم شلوغه این دفعه هم به بزرگی خودت ببخش.» چیزی نگفتم خواهرم زینب را صدا کردم تا برایش ناهار بیاورد. بالای گهوارهی بچه ایستاد و زد زیر گریه ترسیدم بلند شدم. درست نشستم و گفتم: اتفاقی افتاده؟ چرا گریه میکنی؟ معذرت خواهی کرد و گفت: «ببخشیدا من نمی دونستم بچه به دنیا اومده.» خجالت میکشید بپرسد نوزاد دختر است یا پسر. بالاخره دل را به دریا زد: «مش فاطمه سمیه به دنیا اومد یا احسان؟» خنده ای روی لب هایم نشست: من برنده شدم.
نظرات