کتاب «اگر غم لشکر انگیزد» دومین جلد از زندگی امام سجاد (علیه السلام) به روایت سیدمهدی شجاعی است. در این کتاب سالهای پس از واقعه عاشورا و حضور حضرت در مدینه مرور میشود. نکته جذاب اثر این است که نویسنده بخشی از ماجرا را از زبان شیطان روایت میکند. دوران امامت امام چهارم برهه حساسی از تاریخ امامت است که ایشان با هوشیاری توانستند این سلسله مبارک و پیروانش را به سلامت از آن گذر دهند. سالهایی که هرگونه تحرک سیاسی یا اجتماعی از سوی ایشان موجب میشد تا برای همیشه ذریه رسول الله قطع گردد اما ایشان مسیر هدایت خود را به شیوهای چیدند که هیچگونه حساسیتی برنیانگیزد. امام با استفاده از دعا و اقامه عزای پدرشان دلهای مردم را به خود جذب مینمودند و معارف الهی را به شکل غیرمستقیم به دست اهلش میسپردند. استاد شجاعی که سالها در منابع تاریخی غور نمودهاند و در هنرنمایی با کلمات به استادی رسیدهاند در این اثر نیز به زیبایی به موشکافی وقایع رخ داده در آن سالها پرداخته و همچون دیگر آثارشان یک کتاب فاخر دیگر در رثای اهل بیت به ثبت رساندهاند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
من اگر جای سجاد باشم و تو را این زمان نه در پشت در خانهام که سایهات را در محلهام ببینم تمام بلاهایی را که تو بر سر من و آباء و اجداد و قوم و قبیلهام آوردهای یک لحظه در ذهنم مرور میکنم و با یک ندا تو را به دست نیروهای عبدالله حنظله - که بر تمام مدینه تسلط یافتهاند- میسپارم...نه... نمیسپارم، خودم بیدرنگ شمشیر میکشم و سر از تنت جدا میکنم و جنازهات را هم به سگان گرسنه میسپارم ولی نه... این سجاد نیست این منم باید ببینم که اگر جای سجاد باشم. چه میکنم؟ درست است که او آقاست جوانمرد است، مهربان و سلیم النفس است ولی بالاخره در کارنامه این طرف هم یک نقطه روشن وجود ندارد که بشود به آن تکیه کرد و مثلاً گفت که این سگ کریه المنظر چه دندانهای قشنگی دارد.
نظرات