کتاب «امام می آمد» مجموعه داستانهای برگزیده از هفتمین جشنواره داستان انقلاب است که با گزینش استاد محمدرضا سرشار نوشته شده است. در این داستانها که به قلم نوقلمان نوشته شده حوادث انقلاب و ماجراهایی که مردم از سر گذراندهاند به بیان داستان روایت شده است. انقلاب اسلامی ایران یک حادثه بزرگ و شگفت انگیز در عصر خود بود که زوایای بسیار زیادی داشت و تنها به یک قشر یا گروه خاص مربوط نمیشد بلکه تمام مردم ایران از روستایی تا شهر از پیر تا جوان از دانشجو تا دانش آموز از کاسب تا نظامی همگی در تلاش بودند تا محقق شود و اراده حکومت پهلوی را درهم بشکنند. هرکس به قدر همتش در تحقق این انقلاب نورانی سهیم بود و با تخصصی که داشت برای براندازی حکومت سیاه طاغوت تلاش کرد. از همین روی این حادثه پتانسیل بسیار بالایی دارد تا از دلش صدها و بلکه هزاران داستان درآورد و هربار از زاویه دید جدیدی به آن نظر افکند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
خیابان هر لحظه شلوغتر میشد. با خودم فکر کردم که شاید نتوانم به موقع به فرودگاه برسم. با عجله به راه افتادم از بین آدمها به سختی میگذشتم و جلو میرفتم در بعضی از قسمتهای پیاده رو جمعیت آن قدر زیاد بود که مجبور میشدم بایستم مثل این بود که در جنگلی از پا گیر کرده باشم. میخواستم وارد خیابان بشوم تا بتوانم تندتر بروم ولی مأموران انتظامات نمیگذاشتند کسی به خیابان برود. نمیدانستم چقدر از راه را رفته بودم. خسته شده بودم دلم میخواست بال داشتم و پرواز میکردم با تلاش زیاد راهم را از میان مردم باز میکردم و جلو میرفتم.
نظرات