کتاب استاد عبدالحسین روایت زندگی شهید والامقام برونسی است که مهدی قربانی نویسنده این کتاب و لیلا اربابی تصویرگر آن میباشد. کتابک نیز نشر این کتاب از سری مجموعه قهرمان من بر عهده داشته است.
عبدالحسین شغلهای زیادی را امتحان کرده بود اما شبهه ناک بودن پولی که از آنها در میآورد و ادارش کرد تا بنایی را برای گذران زندگی انتخاب کند.
مردی به سادگی آب روان که از بنایی راه درست زندگی را پیش گرفت پیش از انقلاب بارها دستگیر و شکنجه شد.
در دوران دفاع مقدس به فرماندهی تیپ ۱۸ جواد الائمه رسید.
فرماندهی بزرگ و مقتدر که پیکر پاکش در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در شرق دجله به خدای یگانه رسید.
کتابی که در دست دارید ۲۱ روایت از زندگی شجاعانه این مرد خداست.
به همه کودکان و نوجوانان این مرز وبوم برای شناخت اسطورهها و قهرمانان واقعی ایران.
یک شب که برای پخش اعلامیه رفت دیگر برنگشت دستگیر شده بود. چند روز بعد آزاد شد. توی تظاهرات شرکت کرد و دوباره زندانی اش کردند چندین روز خبری از او نبود. هر کس چیزی میگفت یکی میگفت: «عبدالحسین را کشته اند.
دیگری می گفت: مگر میشود با شاه و حکومت در افتاد. دیگر جنازه اش هم برنمی گردد.
بعد از ده روز معلوم شد زندان است. به هر زحمتی بود سند گذاشتند و آزادش
کردند. وقتی آمد انگار چند سال پیر شده بود حسابی شکنجه اش کرده بودند.
ساواک دندانهایش را شکسته بود و او مجبور شد بعدها دندان مصنوعی بگذارد
با همه ی اینها زیر شکنجه حرفی نزده بود از زندان که بیرون آمد تازه روحیه اش دوبرابر شده بود و قوی تر از قبل مبارزه میکرد.
وقتی انقلاب پیروز شد یک روز عبدالحسین با چند تا برگه به خانه آمد. خندید و آنها را دست همسرش داد اینها حکم اعدام من است.»
همسرش گفت: «خاک عالم به سرم خدا رحم کرد اگر انقلاب کمی دیرتر پیروز شده بود تا الان باید اعدام میشدی»
نظرات