آقازادگی فرهنگ غلطی است که در این سالهای اخیر رواج پیدا کرده است. فرزندان مسوولی که از رانت سمت و قدرت پدر خود استفاده میکنند و برای خود مال و مکنت نامشروعی به هم میزنند. این مساله از جمله انحرافها و اشکالاتی است که همچون یک علف هرز در مسیر انقلاب اسلامی روییده است و زمینه فسادها و بسیاری انحراف دیگر را ایجاد میکند.
زهرا جابری با نوشتن کتاب «آقازاده ها» تلاش دارد زنگ خطری برای گسترش این فرهنگ غلط باشد و نشان دهد در آغازین سالهای انقلاب اسلامی و آن زمان که هنوز این درخت با بدعتها و بدعهدیها به انحراف نرفته بود مسوولین و بزرگانی داشته که از عزیزترین دارایی خود یعنی مال وفرزند در راه این انقلاب مایه میگذاشتند و جگرگوشه های خود را برای دفاع از این نظام و انقلاب خرج کردند. این کتاب مروری دارد بر زندگی شهیدانی که پدرانشان جزو مدیران و مسوولان بالارده این نظام بودهاند. از بزرگانی همچون امام خمینی (ره) گرفته که خود سردمدار این مسیر بود و فرزند برومندش را در راه تحقق این آرمان بزرگ فدا کرد تا رهبری همچون سیدحسن نصرالله که فرزندش هادی را در راه مقابله با تهاجم اسرائیل در راه خداوند قربانی کرد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
بیست روز بعد، پیکر پسر برگشت پدر خود بر او نماز خواند. مردم آمدند و با چشمانی اشکبار جوان رعنا و قدکشیدهی شیخ علی اصغر را به آغوش خاک سپردند صدای ناصرالدین از دل خاک میآمد: برخیزید و فکری به حال خود کنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهدا به حال شما غصه میخورند و از این در عجبند که چرا به فکر خود نیستید به خود آئید.
وصیت نامهاش دست به دست میگشت جملههای سادهاش به قاعده ی یک کتاب عرفان بود نوشتههایش برآمده از اندیشهی پاک و الهی او بودند و آغشته به عشق. عشقی که رد قدمهای آن در جای جای زندگی و اندیشههایش دیده میشد: ما را به جرم عشق مؤاخذه میکنند گویا نمیدانند که عشق گناه نیست. عشق به خدا، آن چنان در وجودش تنیده بود که تمام زندگیاش را به سمت خدا جهت میداد تا آنجا که تا پایان عمر نوزده ساله اش جز خدا ندید و جز او را نخواند.
نظرات