کتاب «آبیها» نوشته مرحوم سعید تشکری است که سالها برای امام رضا (علیه السلام) و مشهد مقدس داستانهای متعددی نوشت و این اثر یکی از برجستهترین کارهای ایشان است. زکریای رومی طبیبی مسیحی است که سالها پیرامون اسلام و ائمه معصومین تحقیق کرده است و پس از اینکه پاسخ بسیاری از سوالاتش را در بیانات گهربار امام جعفر صادق (علیه السلام) یافته به حقانیت شریعت شیعه پی میبرد. او عزم خود را جزم میکند تا از منطقه شام حرکت کند و به دیدار امام رضا (علیه السلام) که در مدینه حضور دارند برود. او تنها و پیاده راهی این سفر طولانی میگردد اما بیخبر است که افراد بسیاری در پی او هستند. هارون الرشید به بیماری سختی گرفتار شده که طبیب دربار نیز از یافتن درمانش عاجز است و او سربازانش را مامور کرده تا این طبیب را پیدا کنند. از سوی دیگر خواهر و برادری که از پیروان و یاران امام رضا (علیه السلام) هستند ماموریت مییابند تا این مرد را پیدا کنند و به محضر ثامن الحجج ببرند و این آغاز ماجراجویی شگفت انگیز مردی است که برای یافتن حق و حقیقت به سوی آفتاب راستین قدم برمیدارد و در این مسیر لذت همجواری با واسطه فیض آسمان و زمین را با روح و جان میچشد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
مانده بود چه کند. در آن مدت به خوبی فهمیده بود که بیمار نمیخوابد درد دارد. خواب برای آنهاست که دردی ندارند. آنها که سالماند، شب که میشود به دنبال لقمهای نان هستند که بخورند و بعد از آن بستری نرم که بر آن بیاسایند و فردا به روز خوش دیگری پای بگذارند. اما دردمندان این گونه نیستند. نمیدانند بیماری اجازه میدهد فردا را ببینند یا خیر زکریا نیز همچون آنان بیدار میماند درد به جانش افتاده بود مانده بود که شفا باشد برایشان مرهمی باشد بر دردشان؛ اما نتوانسته بود و همان طور که پیش از او یک به یک سر بر خاک میگذاشتند، مرگشان ادامه داشت. دو دل بود. آیا ماندنش بعد از این سودی خواهد داشت؟ تعدادی از آنها به او ایمان آورده بودند و داروهایش را معجزه میپنداشتند؛ معجزهای که شاید بتواند مقابل گرگ درنده و خورنده جذام را بگیرد. پس بیدار ماند. درد کشیدن آنها را نگریست و خود نیز به یاد وفا به یاد دوری از اقوام و خویشان درد کشید.
نظرات