اگر از کسانی که جوانی خود را در دهه 1320 تهران گذراندهاند و خیابانهای آن دوره را میشناسند سوال کنید، به شما خواهند گفت که در آن دوره شلوغترین خیابانهای تهران در مرکز شهر قرار داشت. خیابان لالهزار و خیابان استانبول پررفتوآمدترین مناطق تهران بودند و از کافه و سینما و کاباره گرفته تا پاساژهای آمریکایی، داروخانههای آلمانی و ساختمانهای فرسودۀ روسی، همهچیز در آن خیابانها پیدا میشد.
کتاب «یک روایت معتبر درباره مسجد هدایت» سعی در شرح همین روزها دارد؛ روزهایی که از تحصیلکردگان و کارشناسان دانشگاهی تا مردم کوچه و بازار و کسانی که حتی گذرشان به چنین جایی نخورده بود، به مسجد هدایت میرفتند تا پای سخنرانی آقای طالقانی بنشینند.در آن زمان که شاعران و روشنفکرها با دوستانشان در کافه قرار میگذاشتند و مسجد فقط مکانی برای نماز خواندن و ختم گرفتن بود، آیت الله طالقانی از گوشهگیری در مساجد حاشیه شهر خسته شد و شروع به برگذاری مجالس تفسیر و آموزش قرآن در مسجد هدایت نمود. مسجد هدایت که در خیابان جمهوری و در قلب تمام این مراکز سرگرمی قرار داشت، اگر نه هرگز، حداقل دههها بود که چنین تجمعی را به خود ندیده بود و این فقط به لطف نگاه باز آیت الله طالقانی به مردم جامعهاش بود. این کتاب اما مسجد هدایت و مجالس آقای طالقانی را تنها بهانهای قرار میدهد برای تشریح وضعیت سیاسی و اجتماعی مردم ایران؛ وضعیتی که یک دهه بعد و در سال 1357 به بحرانیترین شکل خود رسید و منجر به انقلاب اسلامی ایران شد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«آقای طالقانی معتقد بود نه تنها باید به آزادی و استقلال ایران فکر کرد و در راه آن مبارزه کرد؛ بلکه در هر جای دنیا اگر گروهی دل در گرو آزادی نهادهاند و تلاش خود را برای رهایی از استعمار و احقاق حقوق مظلومان میکنند، در واقع با ما در یک مسیر هستند و هدف مشترک دارند. در نتیجه هر کمکی که از سوی ما به آنها بشود کمکی است به خود ما برای رسیدن به اهداف آزادیخواهانه ما. آقای طالقانی بارها این جمله را در مسجد هدایت تکرار میکرد که «هر کس با نیت خالص با ظلم مبارزه میکند باید مورد تأیید قرار گیرد.»»
نظرات