در تاریخ انقلاب اسلامی ایران نقاط سایهروشن بسیاری وجود دارد که یا اطلاعات کاملی از آنها در دست نیست یا برای جلب نظر مردم بیش از حد در حاشیه بوده است. اما یکی از نقاطی که هم شفافیت کامل دارد و هم جزو نقاط عطف انقلاب حساب میشود، ماجرای بهروی کار آمدن جعفر شریف امامی است؛ یکی از شخصیتهای برجسته و دستپروردۀ لژ فراماسونری در ایران که در آخرین ماههای حکومت محمدرضا پهلوی به عنوان نخستوزیر برگزیده شد؛ اما نتوانست تنشهای این وضعیت بحرانی را آرام کند و شاه را بر منصبش نگه دارد.
کتاب «یک روایت معتبر دربارۀ شریف امامی و دولت آشتی ملی» بهطور ویژه به این موضوع پرداخته و با روایت نکات مهم و پررنگ زندگی جعفر شریف امامی، اصل و نسب او، سطح تحصیلات و چگونگی ورودش به دولت، تحولات زمانۀ او و راه رسیدن به منصب نخستوزیری، به فهم بهتر دورهای از حکومت پهلوی به نام «دولت آشتی ملّی» کمک میکند. در این کتاب «زهرا شکیبمهر» به دقت به سراغ تأثیر و نفوذ فراماسونری -گروههای قدرتمند و ثروتمند متشکل از ثروتمندان فرانسوی، انگلیسی، اسکاتلندی و آلمانی- میرود و اوضاع و احوال مردم و حکومت را در دورهای نشان میدهد که شاه در مواجهه با زبانههای خشم مردم که قابل فرونشاندن نبود، مجبور شد شریف امامی را بر سر کار بیاورد؛ البته تنها به دلیل روحانیزاده بودن او و این خیال واهی که او میتواند به واسطۀ این آشنایی، روحانیان را کنترل کند. ماجرای جمعۀ سیاه، ماجرای مسجد کرمان، فاجعه سینما رکس و کشتار 13 آبان تنها بخشی از وقایع خونباری هستند که در این کتاب زیر ذرهبین برده میشوند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«شریف امامی در اوضاعواحوال قمردرعقربی که مملو بود از اعتراض و اعتصاب و تظاهرات و سررسید اقساط وامها، میخواست گرانی و قحطی را کنترل کند و سخت در پی واردات کالاهای خارجی بود؛ اما با جهانی شدن تشنجهای موجود در ایران و ناپایدار بودن اوضاع، همین شرکتها که تا قبل با رشوه و التماس دنبال بستن قرارداد با ایران بودند، برای فروش فقط پول نقد میخواستند. اعتبار بینالمللی رژیم با آشفته بازار کشور به کلی از بین رفته بود. رؤسای کارخانههای بزرگ و مؤسسات اقتصادی، از ترسشان یکییکی از کشور گریخته بودند؛ در حالی که به خاطر اعتصاب کارکنان شرکت نفت، تولید نفت پایین آمده بود. سوخت و برق کم شده بود و ساواک و دولت به مدیران دستور میدادند که حقوق کارگران و کارکنان را پایین نیاورند. اما مشکل اصلی شاه بود؛ او بعد از تظاهرات عید فطر به کلی روحیهاش را از دست داده بود. انور سادات و رهبران اسرائیل به خواست فرح میکوشیدند او را امیدوار کنند، اما چشم شاه فقط به کاخ سفید بود.»
نظرات