کتاب «گزیدۀ اشعار صائب تبریزی» گلچین اشعار این شاعر بزرگ ایرانی است که به انتخاب «مهروش طهوری» در یک مجموعه گردآوری شدهاند. عمدۀ اشعار این کتاب در قالب غزل هستند که بزرگترین بخش از اشعار عاشقانۀ فارسی را نیز در بر میگیرند، از قصاید صائب تبریزی نیز چهار شعر انتخاب شده و در این اثر قرار گرفته است. صائب تبریزی غزلسرای بزرگ قرن یازدهم است که عمدۀ شهرت خود را مدیون غزلهای عاشقانهایست که در سبک مخصوص به خود میسرود؛ اشعاری که به واسطۀ طبع بلند، تحصیل غنی و کسب تجربههای بسیار او در سفرهایش، پختگی و غنای خاصی پیدا کردند. صائب به دستور شاه عباس صفوی به اصفهان رفت، در دربار او لقب ملکالشعرا را دریافت کرد و در گذر زمان نشان داد که به حق لایق این عنوان و مقام است.
این مجموعه گزیدهای از آثار این شاعر ایرانیست که در عصر خود به شاعر تکبیتها نیز مشهور بود و شیوۀ ادبی او، سبک شاعرانهای را به ارتقا بخشید و به کمال رساند که امروزه از آن با عنوان سبک هندی یاد میکنیم. لطافت روح این شاعر اندیشمند ایرانی را به خوبی از خلال ابیات او در غزلیاتش احساس میکنیم و کشفهای شاعرانۀ او، از بازیهای زبانی گرفته تا بهرهگیری از مضامینی که برای جامعهاش تازگی دارند، در خلق ادبی او مشهود است. این کتاب با مقدمه و توضیحات کامل دربارۀ زندگی، اندیشه و سبک صائب تبریزی، خواننده را به عمق هنر این شاعر فارسیزبان میبرد و آثار جاودانۀ او را در نسلهای جدید احیا میکند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
از جوانی حسرت بسیار میماند به جا
آهِ افسوس و سرشکِ گرم و داغِ حسرت است
آنچه از عمرِ سبکرفتار میماند به جا
نیست غیر از رشتۀ طول اَمَل چون عنکبوت
آنچه از ما بر در و دیوار میماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار میماند به جا
رنگ و بوی عاریت پا در رکاب رحلت است
خار، خاری در دل از گلزار میماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست
پیش این سیلاب کِی دیوار میماند به جا؟
غافل است آن کز حیات رفته میجوید اثر
نقش پا کِی زان سبکرفتار میماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش، کز او آثار میماند به جا
زنگِ افسوسی به دستِ خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار میماند به جا
نیست از کردارِ ما بیحاصلان را بهرهای
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
ظالمان را مهلت از مظلوم، چرخ افزون دهد
بیشتر از مور اینجا مار میماند به جا
سینۀ ناصاف در میخانه نتوان یافتن
نیست هر جا صیقلی، زنگار میماند به جا
میکِشد حرف از لبِ ساغر میِ پُر زور عشق
در دل عاشق کجا اسرار میماند به جا؟
عیشِ شیرین را بوَد در چاشنی صد چشمِ شور
برگ، صائب! بیشتر از بار میماند به جا»
نظرات