کتاب کمی دیرتر نوشته سیدمهدی شجاعی، منتشرشده توسط انتشارات نیستان، اثری است تأملبرانگیز که با روایتی نمادین و چندلایه، مفهوم انتظار را در جامعه معاصر به چالش میکشد. این کتاب نهفقط درباره انتظار برای ظهور حضرت ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجه) است، بلکه درباره فاصلهی عمیق و آزاردهندهای است که میان ادعاهای پرشور و رفتارهای واقعی ما وجود دارد؛ درباره آنکه چگونه بهراحتی فریاد میزنیم آقا بیا، اما وقتی پای آمدن و عمل وسط میآید، زمزمه میکنیم: «آقا نیا... هنوز نه، کمی دیرتر». این داستان نه مختص مخاطب خاصی، که برای همه است؛ همهی ما که در لباسهای گوناگون، روزی خود را منتظر دانستهایم.
داستان در شب نیمهشعبان، با جشنی پرهیاهو آغاز میشود. در میان شور جمعی و شعارهای مذهبی، ناگهان جوانی به نام اسد با فریادی متفاوت صحنه را میشکند و بذر تردید را در دل مخاطب میکارد. از این لحظه، راوی همراه با او وارد فضایی درونی و جمعی میشود که در آن، تیپهای مختلفی از جامعه از برابر نگاه مخاطب عبور میکنند: روحانی خوشبیان، بازاری متشرع، استاد روشنفکر، نماینده مجلس، فعال فرهنگی، و حتی راویِ داستان. هرکدام در برابر پیشنهاد ساده و شفافِ «آیا اگر حضرت بیاید، همین حالا با او همراه میشوی؟» پاسخی محتاط، دوپهلو یا مؤدبانه دارند: «بله، البته... فقط کمی دیرتر». شجاعی با مهارت، لایههای روانی و اجتماعی این طفرهرفتن را برمیدارد و نشان میدهد چگونه حفظ جایگاه، ترس از تغییر، و وابستگی به داشتهها، مانع اجابت دعای خودمان میشود.
اما نویسنده در اینجا متوقف نمیماند. در فصلی از رمان، از قفلسازی میگوید که کلیدهایش را فقط برای حضرت ساخته بود؛ تصویری از انتظار راستین، بیریا و بیتظاهر. در این سیر چهار فصلی—از زمستان ریا تا بهار حضور—راوی، و شاید خود شجاعی، به آینهای بدل میشود که زشتیها را نمیپوشاند و مخاطب را ناگزیر میسازد در خلوت خود به پرسشی جدی پاسخ دهد: آیا من، منتظر واقعیام، یا فقط از سر عادت دعا میخوانم؟ این اثر، با زبانی ساده اما ژرف، خواننده را به تجربهای درونی میبرد؛ تجربهای که پس از بستن کتاب، تازه آغاز میشود.
کتاب کمی دیرتر را به همه کسانی پیشنهاد میکنم که خود را منتظر میدانند، اما حاضرند با شجاعت به فاصله میان ادعا و عملشان نگاه کنند. این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات دینی، مخاطبان دغدغهمند اجتماعی، دانشجویان حوزه دین و اندیشه و همچنین هر کسی که به دنبال تأملی جدی در معنای انتظار و آمادگی حقیقی برای ظهور است، خواندنی و اثرگذار خواهد بود.
پرندهای که بال پرواز ندارد یا به پای خودش یا همّتش، بند و زنجیر دارد، از انهدام قفس، استقبال نمیکند. چرا که ناتوانیاش به چشم میآید و درماندگیاش آشکار میشود. تا وقتیکه میلههای قفس هست، هر کس میتواند ادّعا کند که اهل پروازهای بلند است. تا وقتیکه میلههای قفس هست، بندهای مرئی و نامرئی، خواسته و نخواسته و دانسته و ندانستهٔ آدمها، مغفول یا مکتوم یا مستتر میماند؛ حتّی برای خودشان
نظرات