کتاب کارخانه نمک طنزی نوجوانپسند است از حضور رزمندگان قمی در جبهه. فاطمه تقیزاده با ادبیاتی ساده و به همراه تصویرگری طنزآلودی توانسته مجموعهای از داستانهای کوتاه را به مدد لبخندی جنگی بر ذهن مخاطب نوجوان حک کند تا از این رهگذر فرهنگ و معارف جبهه را به نسل نو هدیه دهد.
داستان از بچههای قمی شروع میشود که نمک آب و هوای شهرشان در دلشان رسوخ کرده بود و حال و هوای جبهه شده بود محل بذل و بخشش این نمکها، ان هم تنها به قیمت یک لبخند بیشتر. هر داستان با یک پیشدرآمد شروع میشود، که اصل داستان است و به یک پسدرآمد ختم میشود که نتیجه اخلاقی داستان را با گذری به لغتنامه دهخدا شرح میدهد.
هر داستان راوی مشخصی دارد که در ابتدای داستان نامش ذکر شدهاست. اگرچه ذکر نام راوی نشان میدهد داستانها لطیفه نیستند و برگرفته از واقعیت میباشند، اما استفاده از عناصر داستانپردازی شاید اندکی مخاطب را از واقعیت دور سازد.
چرا باید کتاب کارخانه نمک را مطالعه کنیم؟
کتاب کارخانه نمک در عصری که لبخندِ از ته دل به کیمیا میماند، صدای قهقههای نوجوانتان را به اسمان میرساند. میتواند از رهگذر داستان و به شکلی غیرمستقیم معارف دینی و اخلاقی را به نوجوان عرضه کند. از این نکته تربیتی هم غافل نشویم که لبخند ابزار مناسبی برای انتقال مضمون است و کتاب به خوبی از آن بهره بردهاست.
این اثر برای تمامی نوجوانان، چه دختر و چه پسر، انتخاب مناسبی است. به علاوه مربیان و معلمانی که با نوجوانان سروکار دارند میتوانند با این کتاب لحظاتی نمکین را رقم بززند.
یک پیراهن نظامی تنش بود با یک شورت پادار گل گلی مامان دوز با گلهای زرد و زمینه نارنجی. پاهایش از بالای زانو به پایین لخت بود. دلم میخواست نیم متر پارچهای پتویی، گونیای چیزی دم دست داشتم تا طفلک را از این حالت مضحک خارج کنم؛ اما دستم خالی بود پرسیدم: «این چه وضعیتیه خلق کردی بشر؟»
معلوم بود خودش هم معذب است. سرش را انداخت پایین و گفت: «آقا ما رفتیم پیش خیاط که شلوارمونو بدوزه، بیرون پنجره منتظر بودم خیاط لباسم رو پس بده. اینا منو گرفتن برداشتن آوردن اینجا»
گفتم: «خب چرا بهشون نگفتی؟» گفت: «به خدا گفتم . . . . آقا باور نکردن!»
نظرات