کتاب پدران و فرزندان اثر ایوان سرگیویچ تورگینف است که آن را میتوان چنین توصیف کرد.
در سپیدهدم قرن نوزدهم، از دل روسیهای آبستن تغییر، شاهکاری برخاست که همچون آینهای شفاف، تصویر کشمکش ابدی نسلها را در خود بازتاب داد. پدران و فرزندان، این گوهر درخشان قلم تورگنیف، در سال ۱۸۶۲ چون چشمهای جوشان از ژرفای اندیشههای این نویسنده بزرگ جاری شد.
در این روایت شگفتانگیز، دو جهان رو در روی هم میایستند؛ جهان کهن با ستونهای استوار سنت، و جهان نو با بالهای گشوده تغییر. بازاروف، این جوان سرکش و اندیشمند، چون شعلهای فروزان در دل تاریکی سنتها میدرخشد و با هر نفس خود، هوای تازهای در کالبد جامعه میدمد. در برابر او، آرکادی کرسانوف همچون پلی میان دو سرزمین، میان وفاداری به گذشته و شوق آینده در نوسان است.
تورگنیف با قلم جادویی خود، تصویری میآفریند از روسیهای که در آستانه دگرگونیهای عظیم ایستاده است. او با ظرافتی هنرمندانه، تار و پود روابط انسانی را در هم میتند و از دل این تنیدگی، تابلویی خلق میکند که در آن، صدای پای زمان را میتوان شنید - زمانی که نو و کهنه، در نبردی بیپایان به سر میبرند.
این رمان جاودانه که با ترجمه استادانه م.ه. شفیعیها و از سوی انتشارات امیرکبیر به فارسیزبانان عرضه شده، تنها یک داستان نیست؛ آینهای است که هر نسل، تصویر خود را در آن میبیند. در هر ورق آن، نه تنها تاریخ روسیه، بلکه داستان جاودانه انسان در کشاکش تغییر و ثبات روایت میشود. گویی تورگنیف نه برای عصر خود، که برای تمام اعصار نوشته است.
در پایان، “پدران و فرزندان” همچون رودی خروشان، همچنان جاری است و در مسیر خود، اندیشههای نو را با خود میبرد، در حالی که ریشههای عمیق گذشته را نیز در خود منعکس میکند - روایتی بیزمان از نبرد همیشگی کهنه و نو، که در هر عصر و زمانهای، معنایی تازه مییابد.
کتاب "پدران و فرزندان" برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک، پژوهشگران اجتماعی، جوانان در جستجوی هویت فکری، والدین و مربیان، و کسانی که به تحلیل تغییرات اجتماعی و تأثیر آن بر روابط انسانی علاقه دارند، مناسب است. این کتاب بهویژه برای کسانی که به درک عمیقتری از روابط بین نسلی و چالشهای سنت و مدرنیته میپردازند، توصیه میشود.
ناهار با اینکه خیلی زود تهیه شد ولی بسیار خوب و حتی فراوان هم بود.
فقط شراب به اصطلاح چندان خوب از آب در نیامد آن شراب اسپانیایی که تیموفه پیچ از شهر از تاجر آشنایی خریده بود تقریباً کمی مزه مس و صمغ می داد. مگس ها هم مزاحم بودند. در مواقع معمولی یک «بچه نوکر» با شاخه تر بزرگی آنها را میراند ولی این بار واسیلی ایوانوویچ از ترس اینکه مبادا «جوانان» انتقادش کنند او را از سر باز کرد آرینا ولاسیونا خودش را
کمی آرایش کرده کلاه بره بلندی که نواری ابریشمین داشت به سر گذاشته و شال کبود رنگ گل و بته داری روی دوشش انداخته بود. همین که پنیوشای خود را دید دوباره گریه را سر داد ولی پیش از آنکه شوهر چیزی بگوید خودش برای اینکه مبادا شالش تر شود اشکهایش را پاک کرد.
نظرات