برخی از انسانها را نمی توان با چند مستند و چند خاطره شناخت و از سویی هرگز نمی شود فرصت آشناییشان را از دست داد حتی اگر بسیار دیر شدهباشد.
حالا یاسر محمدینژاد، تلاش میکند با بیان لحظههای زیستن شهید مدافع حرم شیخ محمد رضایی، ما را با ایشان آشناتر کند چرا که حضور آن شاهدان صدق در زندگانی ما نقطه پایانی ندارد.
به همین جهت، در بخشی از کتاب «پایکوب» که توسط نشر ستارهها به کتابرسان آمدهاست، میخوانیم:
((وقتی که میآمد، بیشتر میگفتیم و میخندیدیم. خیلی شوخطبع بود و ما هم با او انس گرفته بودیم. شیخ را بیشتر، شبها و روزهای تعطیل میدیدیم. شبها که میآمد، اولین چیزی که میخواست چایی بود. به چایی خیلی حساس بود، برای همین به او لقب آقای چایخوریان داده بودیم. اوایل مهمان حسابش میکردیم و بلند میشدیم و برایش چای دم میکردیم، اما به مرورِ زمان از خودش میخواستیم که چای دم کند و سربهسرش میگذاشتیم و برای چایی اذیتش میکردیم. میگفتیم: وَخی خودت برو چایی بذار.
میرفت و کتری را برمیداشت و روی اجاق میگذاشت. لیوانها را میشست و میگفت: حالا چایی بدین بهم.))
نظرات