کتاب ننه اربعین و ساک عجیب و غریب داستان مادربزرگ مهربانی است که هر سال بار و بندیل را میبندد و به سفر اربعین میرود.
سنا ثقفی، نویسندهی خلاق و پرانرژی، در این اثر داستان ننه اربعین، پیرزنی مهربان و عجیب، و ساک عجیب و غریب او را روایت میکند. ساکی که در نگاه اول معمولی به نظر میرسد، اما رازهایی شگفتانگیز در خود دارد. این ساک، نقطهی شروع ماجراجوییهایی است که شخصیتهای داستان را به چالش میکشد و درسهای ارزشمندی دربارهی دوستی، شجاعت و پشتکار به آنها میآموزد.
این اثر با تصویرگری نرگسالسادات هاشمیمنش را نشر رودآبی منتشر کرده است.
اتوبوس رفت و رفت از جاده های پیچ پیچی و اتوبانهای صاف گذشت از مرز رد شد و به نجف رسید.
اتوبوس نزدیک حرم امام علی له نگه داشت آقای راننده با صدای بلند گفت تنه اربعین پیاده شد. ساک بزرگش را گذاشت روی چرخ دستی ساک کوچکش را گذاشت روی سرش و به طرف حرم رفت وسایلش را یک گوشه به دیوار تکیه داد زیارتش را کرد یک گوشه ای پاهایش را دراز کرد کمی بعد بلند شد. سلامی
یا على زائرها... التماس دعا!»
به حرم داد اشکهای گوشه چشمش را پاک کرد و راه افتاد.
رفت و رفت تا پاهایش خسته شد کنار جاده روی یک صندلی نشست و ساکش را از روی سرش برداشت.
صدایی از پشت سرش گفت چه جوری روی سرتون نگه میدارین؟
نظرات