کتاب مرشد بنواز

کتاب مرشد بنواز

مترجم:
عطیه حسینی
قیمت:
۱۴۵,۰۰۰
%۱۰
۱۳۰,۵۰۰
تومان
رده سنی:
عمومی
قالب:
زندگینامه
نوع جلد:
شومیز
قطع کتاب:
رقعی
صفحات:
۱۶۰
وزن:
۲۰۴ گرم
شابک:
9786003701786

معرفی کتاب

کتاب مرشد بنواز نوشتهٔ طیبه مزینانی، روایتی خواندنی از زندگی شهید سید احمد احمدی است که توسط نشر بوی شهر بهشت منتشر شده است. این اثر، مخاطب را با ابعاد گوناگون شخصیت این شهید بزرگوار آشنا می‌کند؛ از روزهای کودکی و نوجوانی او گرفته تا دوران مبارزه و مجاهدت در مسیر انقلاب اسلامی.

شهید سید احمد احمدی، فردی غیرتمند و حساس نسبت به مسائل حجاب بود و این دغدغه در تمام رفتار و منش او نمایان بود. او ورزشکاری پرتلاش بود که علاوه بر تقویت روحیهٔ جهادی، همواره در کنار دوستان و هم‌رزمانش به ورزش و تمرینات بدنی توجه داشت. مجاهدی خستگی‌ناپذیر که با جان و دل در راه آرمان‌های انقلاب اسلامی قدم برداشت و از هیچ تلاشی برای پاسداری از ارزش‌ها دریغ نکرد. درعین‌حال، او مهربان و خوش‌خنده بود، چهره‌ای همیشه پر از صفا و صمیمیت داشت و با رفتار گرم و صادقانه‌اش، اطرافیان را جذب خود می‌کرد.

کتاب مرشد بنواز، با زبانی ساده و تأثیرگذار، نه‌تنها به شرح مبارزات و مجاهدت‌های این شهید می‌پردازد، بلکه تصویری زنده و ملموس از شخصیت و روحیات او ارائه می‌دهد. این کتاب برای علاقه‌مندان به ادبیات پایداری، زندگینامهٔ شهدا و تاریخ انقلاب اسلامی، منبعی ارزشمند است و می‌تواند الهام‌بخش جوانان امروز باشد.

 

کتاب مرشد بنواز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب مرشد بنواز را به جوانان و نوجوانان جویای الگو، علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی پیشنهاد می‌کنم. این اثر برای کسانی که می‌خواهند با شخصیت شهدای کمتر شناخته‌شده آشنا شوند و روایتی صمیمی از غیرت، مبارزه و مهربانی در کنار هم بخوانند، مناسب است.

 

در برشی از کتاب مرشد بنواز می‌خوانیم؟

حسین آقا آمد نیازی نبود حرف بزند؛ از حال و روزش معلوم بود چه اتفاقی افتاده است ولی برای دل من گفت حکومتی ها تانک ها را آورده بودند خیابان که مانع تظاهرات و شعار دادن مردم بشوند. وقتی می بینند مردم دست بردار نیستند و به خانه هایشان برنمی گردند، شروع می کنند به تیراندازی سید احمد میرود سراغ یکی از مجروح هایی که چیزی نمانده بوده برود زیر چرخ های تانک زیر بغل طرف را می گیرد و او را کشان کشان از تانک دور میکند و میگذارد کنار دیوار همان لحظه از بالای تانک یک تک تیرانداز او را نشانه میگیرد. گلوله شیب می شود و از صورت سید احمدمان میگذرد و صورتش را مجروح می کند، اما سید احمد کوتاه نمی آید و میرود سراغ مجروح بعدی که تک تیرانداز او را هدف می گیرد و گلوله ای صاف مینشیند توی سینه اش و .....

صدای سید احمد توی گوشم بود که صدایم می زد: آبجی، آبجی جیگر من عزیز من! اقدس، بی بی اقدس جوابش را نمی دادم و او قربان صدقه ام می رفت

دو سال از او بزرگ تر بودم و تمام روزهای عمرم را با او گذرانده بودم. هر جایی حرف میشد میگفتم من یک برادر دارم که مثل کوه پشتم ایستاده است و کسی جرئت ندارد نازک تر از گل به من بگوید. حالا آن کوه را از دست داده بودم و نمی دانستم چه کار کنم خودم را زدم موهایم را کندم سرو صورتم از ناخن کشیدن، ناقص شده بود اما هیچ احساس نمیکردم فقط میفهمیدم قلبم می سوزد. جگرم آتش می گیرد و باز آرام می شود و دوباره گر می گیرد.

 

نظرات

جهت ثبت نظر لطفا وارد سایت شوید
این کتاب به درد کی می‌خوره؟
کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان