کتاب مادر مبارزان تحلیلی گذرا بر مبارزات هوشمند حضرت فاطمهالزهرا(سلامالله علیها) است که حامد دلاوری از دروس تاریخی حجتالاسلام مهدی طائب تالیف نموده است. این اثر را نشر شهید کاظمی منتشر ساخته است.
بعد از رحلت جانسوز نبی مکرم اسلام(صلواتاللهعلیه) جمع کثیری از اصحاب خلاف سنت نبوی، پیکر مطهر ایشان را رها نموده و در سقیفه بنی ساعده به دنبال انجام پروژه نفاق خود و سپردن پرچم شیطان به آن دو غاصب خلافت شدند. تمام برنامهریزیها راجهت حذف جانشین راستین پیامبر، که منصوب خدا و رسولش بود، انجام دادند. از حذف شخصیتی تا ترور فیزیکی را طرح ریزی کردند و آماده اجرا شدند. اما در این میان فقط یک نفر تمام قد از امام زمانش دفاع کرد و سد محکمی شد تا با گذشتن از جان خود، جان امامش را حفظ کند. در صدر اسلام که بنی یهود با مهره های نفوذی خود، غصب خلافت کردند و قصد نابودی اسلام و تمام ارزشهایش را داشتند، یک بانوی عظیمالشان، تمام نقشههای آنان را نقش بر آب کرد. حضور حضرت زهرای مرضیه(سلاماللهعلیها) در میان میدان دفاع از ولایت، باعث شد تا بر پیشانی تاریخ، سیاهی کفر و نفاق جریان نفوذ بیش از همیشه پدیدار بماند.
آشنایی با شخصیت بزرگ دختر رسول خدا، پندآموز و راهنمای همه انسان هاست.
به همه علاقهمندان تاریخ اسلام.
یهود در ترور عبدالمطلب ناکام ماند و از او عبدالله به دنیا آمد. عبدالله اهل مدینه بود، ولی قبرش در مدینه در مقر یهود واقع شده است. درباره او داستانها صریح تر است و یهودیان بارها دست به ترور او زدند و ناکام ماندند.
روزی وهب بن عبد مناف یکی از تجار مکه، عبدالله را که آن روز جوانی ۲۵ ساله بود، دید که یهودیان او را در میان گرفته اند و قصد کشتن او را دارند. عبدالله معجزه آسا نجات یافت وهب که شاهد نجات معجزه آسای او بود و نور نبوت را در چهره اش دید پیشنهاد ازدواج دخترش آمنه و عبدالله را داد و این ازدواج مبارک سرگرفت.
سازمان یهود حتی در این بین از طرح یک نقشه شوم دیگر نیز غافل نبود. آنها زنی از کاهنان خود را مأمور ساختند که تلاش خود را در جلب توجه عبدالله صرف نماید تا بلکه از این طریق بتوانند با ایجاد رابطه زناشویی، نطفه پیامبر آخرالزمان را به دایره سازمانی خود منتقل کنند و از این رهگذر آن را تحت کنترل خود درآورند. لذا آن زن هر روز سر راه عبدالله را می گرفت و به او پیشنهاد ازدواج میداد. اما روز بعد از ازدواج عبدالله با آمنه دیگر آن پیشنهاد را نداد عبدالله از او پرسید: «چرا این بار سخن پیشینت را تکرار نکردی؟
گفت: «نوری که در پیشانی تو بود، دیگر نیست.»
چند ماه پس از ازدواج آن دو و در شرایطی که آمنه باردار بود، عبدالله در راه بازگشت از شام به طرز مشکوکی در مدینه از دنیا رفت. ولی هیچ ردپایی از عوامل ترور به جای نماند.
نظرات