کتاب قندیل به قلم کیانوش گلزار راغب خاطرات بهار، عضو سابق سازمان مخوف پژاک را روایت میکند. این اثر در هشت فصل نبض مخاطب را به شماره میاندازد و لایههای پنهان این گروهک تروریستی را بر ملا میسازد.
حزب حیات آزاد کردستان که با نام اختصاری پژاک یا PJAK شناخته میشود، یک گروه تروریستی شبهنظامی چپگرا در کردستان ایران است که اقدامات تروریستی فراوانی را علیه جمهوری اسلامی ایران انجام می دهد. پژاک اغلب تحت تأثیر حزب کارگران کردستان (پ.ک. ک) در نظر گرفته میشود. در سال ۲۰۰۹، وزارت خزانهداری ایالات متحده پژاک را گروه تروریستی زیرمجموعه پ.ک. ک در نظر گرفت. فعالیتهای این گروه تروریستی بیشتر در مرز بین ایران، عراق و ترکیه و منطقه قلعهرش در شهرستان سردشت از توابع استان آذربایجان غربی و منطقه اورامانات از توابع استان کرمانشاه و ایوان و ایلام از توابع ایلام و مریوان و منطقه چهل چشمه از توابع استان کردستان و بخش شرقی کوهستان قندیل در کردستان عراق است.
کیانوش گلزار راغب در حین ماهها تحقیق و پژوهش در باره پژاک و پ ک ک با بهار آشنا میشود. بهار که عضو سابق این سازمان است با جزئیات بسیار تجربه زیسته خود را بیان میکند تا تابلو ایست را به افرادی که میخواهند به این گروهک یا گروهکهای مشابه ملحق شوند، نشان دهد.
بهار با سیروان آشنا میشود و به شوق ازدواج با او روزگار میگذراند، اما مخالفت پدر بهار مانع اصلی ماجراست. سیروان کاوه را به گروهک پژاک میرساند و گناه این کار به گردن بهار میافتد. بهار نیز در آرزوی پیوستن به پژاک بارها به مرز میگریزد اما خانوادهاش او را بازمیگردانند. اگر با سیروان به پژاک برسد به آرزوی ازدواج نیز دست خواهد یافت. کتاب با افت و خیز فراوان مخاطب را با ساز و کار این گروهک مخوف آشنا میسازد. از آموزشهای نظامی و عقیدتی پژاک میگوید و با حضور در جلسات مخفی این سازمان از نقشههای ترور و شستوشوهای مغزی اعضای تازه وارد میگوید. حضور کودکان و نوجوانان در سازمان، زندگی روزانه اعضا، نحوه جذب اعضا و ریز و درشت سازمان را در این اثر ورق میزنیم.
برای آگاهی از ظلم رفته بر جمهوری اسلامی ایران و اینکه ما برای آنکه ایران کشوری آباد شود چه خون دلها خوردهایم، امنیت خود را مدیون چه افرادی هستیم و برای آینده چگونه عمل کنیم.
عموم بزرگسالانی که به تاریخ شفاهی ایران علاقه دارند، دستاندرکاران امنیت کشور، مرزنشینان غربی کشور و علاقهمندان به رمانهای واقعی و امنیتی مخاطب این اثر هستند.
باز گریهام گرفت و با التماس گفتم تو رو خدا بگو چی شده. حداقل بگو بدونم کجاس؟ گفت: «سیروان همان ماههای اول آموزشی فرار کرده و معلوم نیس چه اطلاعاتی از مناطق و نیروهای ما رو برده ایران»
یخ کردم و بدنم سست شد مات و مبهوت نگاهش کردم. فرمانده ادامه داد: «هه وال بهار اگه میخوای تو هم اتهام جاسوسی نخوری و مجازات نشی، سرتو بنداز پایین و هر دستوری میدن انجام بده که مورد سوءظنی و دشمن زیاد داری» پرسیدم: «الان سیروان کجاست؟» گفت: ایرانه ولی پیداش میکنیم و حالشو جا میآریم. باید بفهمیم شماها با چه نیت و هدفی آمدین اینجا و چرا بعد از مدتی فرار میکنین.
نظرات