کتاب قلب نارنجی فرشته اثری برجسته از مرتضی برزگر است که در قالب مجموعهای از ۱۰ داستان کوتاه، دنیای پیچیده و چندبعدی احساسات انسانی را با نگاهی نو و خلاقانه به تصویر میکشد. این کتاب که توسط نشر چشمه منتشر شده و در مدت کوتاهی توانسته جایگاه ویژهای در ادبیات معاصر ایران کسب کند، خواننده را به سفری مملو از رمز و راز، رویدادهای غیرمنتظره و پیچیدگیهای زندگی دعوت میکند.
برزگر در این اثر، با قلمی روان و نثری چندلایه، داستانهایی از گم شدن، فقدان، انتقام، سقوط و خاطرات دوران کودکی را به شیوهای بسیار تأثیرگذار روایت میکند. هر داستان با به کارگیری تصاویری زنده و بیان لحظاتی که به آسانی از ذهن خواننده پاک نمیشوند، حس عمقی از اندوه و شادی، امید و تنهایی را به تصویر میکشد. پایانبندیهای تکاندهنده و اجراهای گزنده، از ویژگیهای برجسته این داستانهاست که آنها را به نمونهای ناب از ادبیات داستان کوتاه تبدیل کرده است؛ چرا که مرتضی برزگر با چالش کشیدن کلیشههای رایج، زاویهای نو و متفاوت به موضوعات آشنا میبخشد.
این کتاب همچنان بین واقعیت و خیال، عشق و رنج، و امید و تنهایی در نوسان است؛ جایی که هر داستان به مانند قطعهای از پازل بزرگ زندگی، تصویری منحصر به فرد از وجوه مختلف انسانیت ارائه میدهد. شخصیتپردازیهای ظریف، فضاسازیهای منحصربهفرد و پرداختن به ابعاد فلسفی و روانشناختی، هر داستان را به تجربهای عمیق و ماندگار بدل میکند. از سوی دیگر، داستانها با سبک بینظیر مرتضی برزگر، خواننده را به تفکری عمیق در باب ارزشهای زندگی و معنای وجود انسان دعوت میکنند.
قلب نارنجی فرشته انتخابی عالی برای علاقهمندان به ادبیات معاصر است؛ کسانی که به دنبال تجربهای متفاوت از دنیای احساسات، اندیشههای نو و داستانهایی هستند که پس از خواندن هر یک، تصویری پررنگ در ذهن باقی بماند. این کتاب، نه تنها یک مجموعه داستان کوتاه است، بلکه پلی است میان گذشته و حال، میان درد و امید، و دریچهای نو به سوی بازنگری در ارزشها و هویت انسانی.
کتاب قلب نارنجی فرشته را به علاقهمندان به داستانهای کوتاه با پایانهای تکاندهنده، روایتهای خلاقانه و مفاهیم عمیق انسانی پیشنهاد میکنیم. همچنین برای کسانی که به دنبال تجربهای متفاوت در ادبیات معاصر ایران هستند، این اثر بسیار جذاب خواهد بود.
پنجره ی چت باز نمی شود نه که باز نشود؛ باز می شود اما چیزی نشان نمی دهد.
سامیرا پشت هم پیام می دهد. پیام هایی که نمی بینم، اما صدای آمدن شان می رسد. فیس بوک زنی است در آستانه ی زایمان با دینگ و دینگ و دینگ و کیسه ی آبی پاره مردمک چشم هایم سوزن سوزن میشود. انگار توی چشم های من هم یکی می خواهد به دنیا بیاید. تخم چشم هایم تیر میکشد وقتی میبندم شان کمتر اما وقتی به نوشته ی قرمز روی پنجره ی وی پی ان می افتد، دوباره نبض می زند.
لطفاً منتظر بمانید.
تلفن زنگ میزند. لابد مژگان است میخواهد بگوید رسیده خانه ی مادرش نگرانش نباشم میخواهد این نگرانی را به زور توی سر من جا کند. بشنود که می گویم مواظب خودت باش دوست دارد بگوید تو هم مواظب خودت باش شیطونی نکنی ها. می خواهد این را با خنده بگوید ولی نمی تواند نمی تواند جوری بگوید که انگار شک ندارد و مسخره بازی در می آورد. تلفن زنگ می زند.
برای چندمین بار؟ نمی دانم زنگ که نه آهنگ میزند یک آهنگ قدیمی و مسخره آهنگ یک فیلم وسترن به گمانم یا نه آن فیلم سیاه و سفید عاشقانه اسمش چه بود؟ اول یکی با سوت می زند بعدش گیتار بعد سوت قاتی میشود با گیتار.
نظرات