کتاب قارچ سیاه به قلم سید میثم موسویان و مریم سلیمی مجموعهای از داستانهای کوتاه بر اساس زندگی شهیده مدافع سلامت گلنار قیامتی است.
کرونا که آمد یادمان افتاد نفس کشیدن چقدر قیمتی است و قدرش را نمیدانستیم. ریههای تکه تکه شده دیگر جز صدای خس خس نوایی دیگری نداشتند. نشسته بودیم به خداحافظی عزیزانمان و دلهره افتاده بود به جانمان که کی نوبت خودمان میشود! در میانه میدان ما در قرنطینه بودیم، در حالی که کادر درمان در میانه کارزارِ جان به مرگ «خوشآمدی» گفته بودند و میخواندند:
ما گر ز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیترسیدیم
اینها شده بهانه کتاب قارچ سیاه تا گوشهای از این رشادتها را به یادمان آورد. قارچ سیاه شهیده گلنار قیامتی را از دوران کودکی و روزگار انقلاب تا شهادت بر اثر کرونا روایت میکند. گلنار قیامتی متولد 19 تیرماه 1341 در شهرستان همدان بود که از یک اردیبهشتماه 1372 با تحصیلات اول راهنمایی به عنوان کمک بهیار شروع به کار کرد. شهید گلنار قیامتی بسیار مهربان و خیرخواه بود. این را تمام دوستان، آشنایان و همکارانش میگفتند. هرکس با هر لهجه و زبانی که به بیمارستان میآمد، شهیده قیامتی هر کاری از دستش برمیآمد برایشان انجام میداد و همین موضوع باعث شده بود در بین مردم، به ویژه روستاهای اطراف همدان دارای احترام خاصی باشد. در زمان شیوع کرونا با از خودگذشتی بسیار به بیماران خدمت میکرد تا اینکه ...
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند. این کتاب زندگی کردن را به ما میآموزد به گونهای که نام نیکو از ما به یادگار بماند.
کادر درمان، بانوان و علاقهمندان به زندگینامه و سیره شهدا مخاطبان این داستان هستند.
گلنار دستش را روی لبهایش گذاشت و گفت: «هیس». چراغی باز اصرار کرد که کار را ول کن و برو؛ اما گلنار نمیتوانست. چند بار به قسمت زایشگاه رفت تا بلکه خبر خوبی برای مرد بیاورد. بالاخره گلنار آنچه را میخواست از مسئول زایشگاه شنید؛ هم مادر نجات پیدا کرده بود هم بچه حالش خوب بود. گلنار با خوشحالی پلهها را یکی دو تا کرد و به مرد خبر سلامت زن و بچه اش را داد. بعد سریع به رختکن رفت تا لباسهایش را عوض کند و به خانه برود. داشت از بیمارستان بیرون میآمد که مرد جلویش را گرفت و قرآن را بهش پس داد و خیلی از او تشکر کرد.
نظرات