تنگه ابوقریب
تاریخ شفاهی خصوصا تاریخی که مربوط به جنگ باشد از اهمیتی بسیاری برخوردار است، یکی از برگه های دفتر تاریخ دفاع مقدس مان صفحه عملیات ابوقریب است ، عملیات و نبردی که گردان عمار در آن مقابل رژیم بعث، با دلاور مردی و رشادت های بسیار مقاومت کرد. برای خواندن صفحاتی از تاریخ که مربوط به این عملیات است می توانید کتاب عملیات عطش روایت مستند از نبرد گردان عمار در تنگه ابوقریب را تهیه کنید، کتابی که خاطرات گزیده ای از حدود چهل نفر درباره عملیات تنگه ابوقریب است. روایت هایی که به چند خط اصلی از این ماجرا می پردازد؛ روایت هایی از حضور گردان عمار در پدافندی شاخ شمیران، حضور در تهران و دوکوهه، خبر حمله به فکه و عین خوش، آماده سازی و حرکت گردان، معطلی پشت پل نادری، حرکت به طرف تنگه ابوقریب و ... این کتاب اصل مهمی را مد نظر قرار داده است یعنی روایت قصه گونه ای که در عین حفظ ویژگی های یک قصه با جذابیت های احتمالی اش، دست به حذف و اضافه واقعیت به نفع ساختار قصه گونه نزده باشد.
"شب راه می افتند و صبح می رسند پادگان دوکوهه. از سینه کش پل روگذرِ قطار می روند بالا. یزدی چشمش می افتد به محوطۀ خالی از رزمنده. دلش حسابی می گیرد. دوکوهه بدون بسیجی هایش یعنی سوت و کور. یعنی هیچ. خیلی از گردان ها بعد از عملیات بیت المقدس 7 رفته اند مرخصی. فقط گردان عمّار توی دوکوهه است و گردان حبیب. یزدی یاد سیدمحمود حسینی می افتد و بغض گلویش را می گیرد. سید، معاونش توی گردان عمّار بود. چند وقت پیش، یک گردان جدید توی لشکر درست می کنند به نام جعفر طیار. کوثری، سیدمحمود را می گذارد فرمانده اش. گردان جعفر در عملیات بیت المقدس 7 می رود توی دل عراقی ها و محاصره می شود. سید بیشتر نیروهایش را برمی گرداند عقب. اما خودش و چند نفر دیگر اسیر عراقی ها می شوند. این چند وقت، یزدی دل توی دلش نیست. اگر کسی زیر شکنجۀ بعثی ها زبان باز کند و سید را لو بدهد، چه! حتی نمی تواند بهش فکر کند!" آنچه خواندید گزیده ای از این کتاب بود.
نظرات