کتاب «شانه های زخمی خاکریز» نوشته صباح پیری خاطرات یکی از امدادگران دوران دفاع مقدس است. این کتاب مورد تایید و تمجید رهبر انقلاب قرار گرفته است و ایشان تصریح کردند به احوال معنوی و جهادی جوانان دهه شصت که مخلصانه برای دفاع از کشور و اسلام به پاخاستند، غبطه میخوردند. در این کتاب با نوجوانی همراه هستیم که برای رسیدن به جبهه جنگ رضایتنامهاش را خودش امضا میکند و بیاطلاع به خانواده راهی منطقه عملیاتی میشود. پس از آموزشهای فراوان به تیم امدادگری میپیوندد و در طی هفت سال حضورش در جنگ در عملیاتهای فراوانی شرکت میکند. در برخی عملیاتها شرایط به قدری سخت میشود که او که به عنوان نیروی امدادی در صحنه حضور دارد نیز مجبور میشود اسلحه به دست بگیرد و برای گیر نیافتادن در محاصره بجنگد. این خاطرات نشان میدهد نیروهایی که رسته رزمی نداشتند نیز گاها درگیر صحنههایی میشدند که خطرش کمتر از مبارزه در خط مقدم نداشته و برای نجات جان رزمنده جان خود را به خطر میانداختند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
از آنجا تا انتهای سه راه بیست دقیقه راه بود. پی ام پی رفت و در پیچ جاده از چشم ما دور شد. با بیسیم با غیاثی تماس گرفتم که یک پی ام پی پر از مجروح میآید. نیم ساعت بعد تماس گرفت که هنوز نیامده است. از طرف سه راهی دودی بلند میشد قلبم تکان خورد زیر آتش شدید با یکی دو نفر از بچهها به سمت دود حرکت کردیم وقتی رسیدیم دیدیم پی ام پی گیر کرده و بر اثر اصابت توپ تانک منفجر شده است. توی خود پی ام پی مهمات بود و انفجار آنها باعث شده بود که بچهها تکه پاره شوند غمگین و افسرده با چشمانی اشکبار، برگشتیم.
نظرات