کتاب سه خواهرون

کتاب سه خواهرون

مترجم:
عطیه حسینی
ناشر:
قیمت:
۱۹۵,۰۰۰
%۱۰
۱۷۵,۵۰۰
تومان
رده سنی:
عمومی
قالب:
داستان
نوع جلد:
شومیز
قطع کتاب:
رقعی
صفحات:
۲۲۱
وزن:
۲۰۰ گرم
شابک:
9786002451192

معرفی کتاب

کتاب سه‌خواهرون روایت زندگی هشت زن از سه نسل است که به قلم مریم قربان‌زاده به رشته تحریر درآمده و نشر ستاره‌ها آن را به بازار کتاب عرضه کرده است.
قصه کتاب سه‌خواهرون روایت زندگی خانواده بزرگی در محله دریادل مشهد است؛ خانواده‌ پرجمعیت و بیست‌نفره حاج قاسم دهقانی. داستان از هشتاد سال پیش و با فصل دومادرون که روایت زندگی دو مادر خانواده است شروع می‌شود. فضه‌خانم و صدیقه‌خانم از ازدواج‌ و زندگی‌شان با حاج‌قاسم و دردسرها و شیرینی‌های بزرگ کردن هفده کودک و نوجوان قدونیم‌قد می‌گویند. بعد از آنها در فصل «سه‌خواهرون» کتاب به ایستگاه زندگی سه دختر خانواده یعنی فاطمه و محبوبه و منصوره می‌رسد. سه خواهری که هر سه همسران‌شان را در سال‌های دفاع مقدس از دست می‌دهند و به خیل خانواده‌های صبور شهدا می‌پیوندند. در فصل پایانی نیز کل داستان را از زبان سه‌ دختری که از سه شهید این خاندان یعنی شهیدان رفیعی، بافندگان و عابدینی به یادگار مانده‌اند می‌خوانیم.

 

چرا باید کتاب سه‌خواهرون را بخوانیم؟

سه‌خواهرون پشت صحنه خانوادگی مقاومت ملی ایرانیان در هشت سال دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد. این کتاب نشان می‌دهد فضای معنوی و حماسی خطوط مقدم جبهه‌ها ریشه در خانه و خانواده ایرانی دارد و از آنجا به کوچه و محله و خیابان سرریز می‌شود و عزم جبهه‌ می‌کند.

 

کتاب سه‌خواهرون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

به همه علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و روایت زندگی خانواده شهدا.

 

در برشی از کتاب سه‌خواهرون می‌خوانیم:

سال ۶۸ امام به‌رحمت‌خدا رفت. دریادل ولوله شد. مثل سال‌هایی که خبر شهادت مردهای خانه آمد یتیمی ما دوباره از سر گرفته شد. بچه‌ها را برداشتم و برای چهلم امام به تهران رفتیم. هر چقدر بقیه گفتند بچه‌ها را نبر، اذیت می‌کنند، اذیت می‌شوند، قبول نکردم. گفتم باید ببرمشان. از وقتی کوچک بودند هر جا دعا و زیارت و مراسم بود می‌بردمشان. شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، زمستان و تابستان. گاهی بیدارشان می‌کردم وسط برف و سرما می‌رفتیم دعای ندبه. خانم بزرگ می‌گفت: «بیدارشان نکن. من پیششان می‌مانم، خودت تنها برو.» می‌گفتم: «نه! دعا و مناجات برای همین‌هاست نه من و شما. اینها باید راهشان را گم نکنند. چند ماه بعد از ارتحال امام اسرا آزاد شدند. خبر خوشی بود برای خانواده‌ها، کل کشور غرق شادی بود. آزاده ما هم می‌آمد تا حرف آخر را درباره آقارفیعی بزند. عباسِ دایی‌قاسم که آزاد شد اول به دریادل آمد. اول خواسته بود بچه‌های شهید رفیعی را ببیند. عباس تعریف می‌کرد که وقتی محاصره می‌شوند تیر به سر آقای رفیعی می‌خورد و به زمین می‌افتد. عباس چفیه خودش را در می‌آورد و زیر سر آقارفیعی می‌گذارد. همه مدارک شناسایی را هم از جیبهای آقا رفیعی برمی‌دارد و با یک نارنجک از بین می‌برد. خودش هم پشت بوته های خار پنهان می‌شود، اما پیدایش می‌کنند.
با توضیحات عباس برای ما هم قطعی شد آقا‌رفیعی شهید شده، اما باز هم منافقین دست‌بردار نبودند. زنگ می‌زدند به خواهرهای ابوالفضل و یا به خانه ما که رفیعی را فلان‌جا و فلان شهر عراق دیده‌ایم. جوری به هم می‌ریختیم که بندبند تنمان از هم باز می‌شد. خدا لعنت‌شان کند و از جنایات‌شان نگذرد.

نظرات

جهت ثبت نظر لطفا وارد سایت شوید
این کتاب به درد کی می‌خوره؟
کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان