کتاب سرمشق روایتهایی کمتر شنیده شده از زندگی رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای است.
در این کتاب از جرقهای میگوید که معظمله در سن 14 سالگی توسط سخنرانی شهید نواب صفوی در ذهن ایشام زدهاند. راه مبارزات و آگاه سازی مردم را از جوانی آغاز نمودند و بارها توسط دژخیمان رژیم طاغوت دستگیر شدند. شکنجههای مدام و تبعید به ایرانشهر اما ذرهای ایشان را از مسیر آرمان حضرت امام دور نساخت. ایشان در کنار مبارزه برای آزادی و استقلال مردم، رسالت خویش را نیز انجام میدادند و در جریان سیل عظیم ایرانشهر منتظر کمکهای دولتی نماندند و شخصا با تشکیل کمیتهای جهت دریافت کمکهای مردمی، به کمک مردم سیل زده شتافتند.
سادهزیستی اما از شاخصههای زندگی ایشان و همسر محترمشان بوده و ایشان همیشه بر ایثار ومقاومت خانم خجسته بر مصائب راه مبارزاتی تاکید داشتهاند.
سر مشق، کتابی است که با تصاویر جذاب و خرده روایتهای خود از رهبری بزرگ میگوید که انتشارات بوی شهر بهشت منتشر کرده است.
به علاقهمندان مطالعه زندگی پرفراز و نشیب رهبر انقلاب که مملو از درس و امید است.
اولین ضربه را به صورت طلبه ی جوان زد. ضربه ی دوم شدیدتر بود و سید را روی تخت کنار اتاق انداخت یکی از بازجوها گفت: خوب جایی افتادی! چشم سید به شلاق هایی که با ضخامتهای مختلف از سقف آویزان شده بود افتاد دیگر معلوم بود چه اتفاقی قرار است بیفتد شلاقها یکی پس از دیگری روی پایش فرود می آمد و از دست یک شکنجه گر به دست دیگری می افتاد تمام افراد این اتاق فرصت استراحت پیدا میکردند جز یک نفرا آن قدر زدند تا سید بیهوش شد. آبی به صورتش ریختند و بقیه ی آبها را هم روی پاهایش پاشیدند تا ضربات بعدی دردناک تر باشد به او میگفتند: بگو از خمینی بیزاری تا رهایت کنیم. اما جواب سید آنها را عصبانی تر میکرد
نظرات