کتاب ستاره می بارید

ستاره می بارید

کتاب ستاره می بارید

مترجم:
عطیه حسینی
قیمت:
۲۳۰,۰۰۰
%۱۰
۲۰۷,۰۰۰
تومان
موجودی:
فقط 2 جلد
رده سنی:
عمومی
قالب:
رمان
نوع جلد:
شومیز
قطع کتاب:
رقعی
صفحات:
۲۶۴
وزن:
۰ گرم

معرفی کتاب

کتاب ستاره می‌بارید نوشته‌ی فاطمه سلیمانی ازندریانی، توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر شده است و به روایت زندگی زنانی می‌پردازد که در پشت جبهه‌های دفاع مقدس، نقش‌های بی‌صدای خود را با عشق و ایثار به انجام رساندند. این رمان، داستان زنانی است که در دوران جنگ تحمیلی، بار سنگین انتظار و دوری از عزیزانشان را به دوش کشیدند و همزمان، چراغ خانه‌ها را روشن نگه داشتند.

کتاب در هفت فصل نوشته شده و نویسنده با نثری احساسی و دقیق، فضای زندگی زنان در زمان جنگ را بازسازی کرده است. سلیمانی تلاش کرده تا از دیدگاهی متفاوت به جنگ بنگرد؛ از نگاه زنانی که اگرچه در خطوط مقدم حضور نداشتند، اما هر لحظه از جنگ را با اضطراب و امید در کنار هم تجربه کردند. در این روایت، جنگ تنها صدای گلوله و انفجار نیست، بلکه لحظه‌های سکوت و انتظار زنانی است که برای بازگشت مردانشان دعا می‌کردند.

این کتاب، به‌جای تمرکز بر صحنه‌های نبرد، بر زندگی و احساسات زنانی متمرکز است که در نبود همسران، پدران و برادرانشان، مسئولیت زندگی را بر دوش کشیدند و در سخت‌ترین شرایط روحیه خود را حفظ کردند. نویسنده به زیبایی نشان می‌دهد که جنگ تنها میدان‌های نبرد را درگیر نمی‌کند، بلکه زندگی خانواده‌ها، به‌ویژه زنان، را نیز تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. در این میان، زنان قهرمانان خاموشی هستند که هرگز اجازه ندادند جنگ، امید و زندگی را در خانه‌هایشان خاموش کند.

نشر ۲۷ بعثت که پیش‌تر بیشتر به انتشار سرگذشت‌نامه‌های شهدا و آثار مستند درباره دفاع مقدس پرداخته بود، با چاپ این رمان، گامی تازه در حوزه ادبیات داستانی برداشته است. ستاره می‌بارید با نگاهی انسانی و زنانه، جنبه‌ای متفاوت از دوران دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد.

 

کتاب ستاره می‌بارید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به داستان‌های جنگ با محوریت زندگی خانواده‌ها، به‌ویژه زنان، گزینه‌ای ارزشمند است. ستاره می‌بارید با نگاهی تازه، تأثیرات عاطفی جنگ و زندگی قهرمانان گمنام را به تصویر می‌کشد و معنای مقاومت و عشق را فراتر از میدان نبرد نشان می‌دهد.

 

در برشی از کتاب ستاره می‌بارید می‌خوانیم:

صدای مکبر نماز که با زمزمه نمازگزاران قاتی می شد انگار فرشته ها کنار گوشم بال میزدند چشم هام را که میبستم سبک می شدم. انگار که پاهایم روی زمین نیست بال در می آوردم سال قبل محسن گفته بود برای نماز بیدارش کنم اما هر چه صدایش زده بودم مثل سنگ چسبیده بود به زمین و بیدار نشد. از وقتی روزه بگیر شده بود دلش می خواست نماز عید بخواند و هیچ وقت هم بیدار نمی شد. یعنی امسال هم روزه گرفته بود؟ یعنی توی اردوگاه به آنها سحری و افطار میدادند؟ اصلاً غذایی که قوت داشته باشد بهشان می دادند؟ یعنی بچه ام جگر گوشه ام سالم بود؟ یعنی واقعاً اسیر شده بود و خبری که به ما رسیده بود موثق بود؟ یعنی محسنم برمیگشت؟ زندان بعثی ها بدتر بود یا زندان ساواک؟ علی که زندانی بود حداقل چند وقت یک بار می رفتم دیدن او برایش رخت و لباس و خورد و خوراک می‌فرستادم اما زندان بعث...

نظرات

جهت ثبت نظر لطفا وارد سایت شوید
این کتاب به درد کی می‌خوره؟
کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان