کتاب زد، اثر ماندگار واسیلیس واسیلیکوس با ترجمه استادانه محمدابراهیم اقلیدی از انتشارات امیرکبیر، روایتی قدرتمند از مبارزه علیه استبداد در یونان دهه 1960 است. عنوان کتاب برگرفته از واژه یونانی زی به معنای زنده است، نمادی از مقاومت و حیات در برابر ظلم است.
این رمان سیاسی-اجتماعی که با مرگ قهرمان اصلی در فصول ابتدایی آغاز میشود، داستان قتل گریگوریس لامبراکیس، نماینده چپگرای پارلمان یونان را روایت میکند. واسیلیکوس با نگاهی واقعگرایانه و بهرهگیری از تکنیکهای روایی نوین، خواننده را به عمق فاجعهای سیاسی میبرد که به نمادی از مبارزه علیه دیکتاتوری تبدیل شد.
ویژگیهای برجسته این اثر شامل روایت چندصدایی و پیچیده، تصویرسازی قدرتمند از فضای خفقان سیاسی، شخصیتپردازی عمیق و باورپذیر، و پیوند هنرمندانه واقعیت تاریخی با خیال است. نویسنده در این اثر، نه تنها به مبارزه سیاسی، بلکه به ابعاد انسانی و اخلاقی این نبرد نیز میپردازد و خواننده را با پرسشهای عمیقی درباره عدالت، آزادی و مقاومت مواجه میکند.
ترجمه دقیق و روان محمدابراهیم اقلیدی، لحن کوبنده و تأثیرگذار متن اصلی را به خوبی به فارسی منتقل کرده است. این اثر که بعدها دستمایه ساخت فیلم معروف زد به کارگردانی کاستا گاوراس شد، فراتر از یک رمان سیاسی صرف، روایتی جهانشمول از شجاعت و ایستادگی در برابر ظلم است.
زد نه تنها سندی تاریخی از مبارزات آزادیخواهانه مردم یونان، بلکه آینهای است برای بازتاب دردها و آرزوهای بشری که همچنان با مخاطبان امروز سخن میگوید و پیام مقاومت در برابر استبداد را فریاد میزند.
کتاب زد برای علاقهمندان به ادبیات سیاسی-اجتماعی، دوستداران رمانهای مقاومت و آثار متعهد، و همچنین کسانی که به مطالعه تاریخ معاصر و جنبشهای آزادیخواهانه علاقه دارند، پیشنهاد میشود. این اثر همچنین برای خوانندگانی که به دنبال درک عمیقتر از مفاهیمی چون عدالت، آزادی و مبارزه با استبداد هستند و از روایتهای چندلایه و پیچیده لذت میبرند، انتخابی مناسب خواهد بود.
بیست دقیقه به پایان شیفتش باقی مانده بود و تنها پنج برگه جریمه نوشته بود. دستاوردی بسیار فقیرانه برای یک شب؛ آن هم در قلب سالونیک پاسبان راهنمایی همچنان که با دست راستش به فیات کوچکی که جلو شیرینی فروشی آگاپیتو بر خلاف مقررات توقف کرده بود، علامت می داد، چنین می اندیشید. هدایت ترافیک در میان این همه اتومبیل خطرناک بود. رئیس جدید اداره راهنمایی هم خیلی سختگیر بود. اگر پاسبانی برگ جریمه زیادی امضا نمیکرد آن را کوتاهی و قصور به شمار می آورد. و امروز بدبختانه با افراد مختلف زیادی روبه رو نشده بود. ای کاش این فیات پنج ثانیه دیگر آنجا میماند... اما همین که دفترچه قبضهای جریمه را بیرون کشید فیات نیز به راه افتاد.
در این لباس سروکار داشتن با راننده های زن توفیق بزرگی بود. یکی از آنها هم اکنون از پشت شیشه ماشینش به او لبخند میزد. با چشم او را دنبال کرد اما ناگهان در یک چهارراه آن طرف تر در خیابان کارولودیل موازی سینما تیتانیا منظره عجیبی به چشمش خورد مردم از همه سو به یک نقطه روی می آوردند و در آنجا گرد می آمدند. به تصور اینکه حادثه ای پیش آمده است همچنان که در سوتش میدمید به طرف سینما به راه افتاد به انبوه جمعیت نزدیک شد مرد طاسی را دید که چهار دست و پا از لای جمعیت مانند موشی این سو و آن سو می سرید. ریز نقش بود و همچنان که مانند کودکی جیغ و داد میکرد سرش را با دست گرفته بود و می گفت: مرا زدند مرا زدند
نظرات