کتاب «روزگار ستمگر» شرحی است بر ناسپاسی زمانه با امام علی (ع) و یاران ایشان که در آن، به شرح خطبۀ 32 نهجالبلاغه پرداخته میشود. این کتاب خطبهای از نهجالبلاغه را موشکافی میکند که مولیالموحدین آن را در سال 37 هجری و در مسجد کوفه ایراد کردند؛ خطابهای که حقایقی تلخ و واقعیاتی انکارناپذیر را دربارۀ گمراهی مردم و بیوفایی آنها نسبت به حق را بیان میکند، بدون اینکه ذرهای رنگوبوی شکوه یا سیاستورزی ظاهری داشته باشد. «استاد علی صفائی حائری» در این کتاب با قلم گویا و اندیشۀ روشن خود بیانات حضرت امیر را شرح میدهد؛ تحلیلهایی اجتماعی که بیانکنندۀ رها کردن دین اسلام توسط مردم، پیروی نکردن از اهل بیت رسول خدا (ص) و ارتجاع به دورۀ جاهلیت و کفرورزی است. این کتاب برای شرح خطبۀ چهاربخشی امیرالمومنین، در سه بخش تدوین شده که از زبان آن حضرت شرایط مدنی آن دوران را به تصویر میکشد؛ تصویری که حالا پس از چهارده قرن، همچنان واقعیتی انکارناپذیر را در دل خود دارد و نشان میدهد که انسان هنوز با همان چالشهای عهد قدیم دستبهگریبان است.
در این بخش اشارات حضرت در رابطه با تغییر ملاکها، سرکشی ستمگران و رجوع به جامعۀ جاهلیت شرح داده میشوند.
فصل دوم توضیح اقشار مختلف مردم در رابطه با دین و عدالت است که به فرمودۀ امام به دو دستۀ بدکاران دنیاپرست و آخرتگرایان منفعل تقسیم میشوند.
در بخش پایانی نویسنده به راهکارهای امیرالمومنین برای تحول مثبت اوضاع میپردازد که به وسیلۀ درمان بیماری دنیاگرایی و حرکت به سمت حقیقت زهد و آزادی، در تصمیمات اجتماعی قابل انجام است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
««دنیا بد نیست، کم است.» حضرت نمیخواهد دنیا را تحقیر کند؛ بلکه میخواهد انسان هم تکریم شود. اینکه ولیّ خدا میگوید به این دنیا نگاه نکن، به خاطر این است که قبل از دنیا به خودت نگاه کنی، به استمرار خودت نگاه کنی و به دنیاهایی که برای تو در نظر گرفته شده است؛ «وَ مِمَّا لَکَ عِنْدَ اللهِ عِوَضاً».
این تجارت بدی است که این امکانات محدود را با بهشت امنی که برای ما آراسته شده معاوضه کنیم؛ در حالی که این بهشت اصلاً مال ماست و آن را برای ما گذاشتهاند: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِین».
من نمیخواهم بگویم این دنیا بد است و انشاءالله آخرت خوبی میآید؛ در این دنیا عدالتی نیست و در دنیای بعد میآید؛ در این دنیا رفاه نیست و... اینها را نمیخواهم بگویم؛ اعتقادم این نیست که آخرت توجیه دنیاست. راسل در کتاب «چرا مسیحی نیستم» مینویسد: بعضیها میگویند انسان دنیای دیگری میخواهد که در آن دنیا عدالت اجرا خواهد شد. دنیای دیگری خواهد بود که چنین و چنان است. در آن دنیا کمال حکمت همهچیز خواهد بود. راسل میگوید این حرف مثل این است که شما یک جعبه سیب بخرید و ببینید گندیده است و دلتان را خوش کنید که زیرش سیبهای خوبی هست! خوبی آن دنیا توجیه بدیهای این دنیا نخواهد بود و ظلم و ستم این دنیا را عدالت فردا توجیه نخواهد کرد.»
نظرات