کتاب رنج و سرمستی، شاهکاری است از ایروینگ استون که با روایت زنده و جذاب خود، چهرهای متفاوت از زندگی پرفراز و نشیب میکلآنژ به نمایش میگذارد.مترجم این اثر پرویز داریوش بوده و نشر امیرکبیر منتشر کرده است. این رمان، با نگاهی واقعگرایانه و دقیق، سفری است به عمق روح و روان این هنرمند نابغه رنسانس، جایی که همواره تناقض میان هنر و زندگی شخصی، میان بحرانهای درونی و تعالیهای بینظیر، به زیبایی ترسیم شده است. استون برای نگارش این اثر، سالها در دل ایتالیا زندگی کرد تا بتواند از منابع معتبر بهره ببرد؛ او با مطالعه دقیق ۴۹۵ نامه، یادداشت و قرارداد میکلآنژ، توانست زوایای باز مانده از زندگی این هنرمند بزرگ را آشکار سازد.
در رنج و سرمستی، داستان میکلآنژ از یک سو پردیده از تلاشهای بیوقفه برای خلق آثار هنری که همچون اوجهای روحانی به شمار میآیند و از سوی دیگر، منعکسکننده چالشهای فراوانی است که در مسیر زندگی شخصی، خانوادگی و هنری با آن مواجه بوده است. این کتاب تنها به بیان وقایع زندگی این هنرمند محدود نمیشود؛ بلکه به بررسی دقیق احساسات، شوق و دلتنگیهایی میپردازد که میکلآنژ در دل خود احساس میکرد؛ آن احساساتی که در هر ضربه قلم، در هر واژه نوشته شده، موجبات درک عمیقتر از درگیریهای درونی و تحولات روحی وی میشود.
در کنار روایت زندگی میکلآنژ، رمان با قرار دادن نقشهای مهمی از جمله حامیان سرسختی همچون لورنزو مدیچی، دوستان نزدیک و حتی افراد با چشماندازهای متضاد که در مسیر هنری او نقش داشتهاند، تصویری جامع از دنیای پیچیده هنر و سیاست در عصر رنسانس ارائه میدهد. استون با درخشش قلم خود، تناقض میان عشق بیحد به هنر و واقعیتهای تلخ زندگی را همزمان به تصویر میکشد، تا خواننده نه تنها از شگفتیها و موفقیتهای هنری، بلکه از سختیها، کشمکشهای خانوادگی و تنشهای شخصیتی نیز آگاه گردد.
این کتاب که در سال ۱۹۵۸ میلادی منتشر شد، به زودی به یکی از پرفروشترین آثار زمان خود تبدیل گردید و در سال ۱۹۶۱ نیز موفق به کسب جایزه کتاب کالیفرنیا شد. رنج و سرمستی، فارغ از اینکه داستان زندگی میکلآنژ را روایت میکند، پلی است میان دنیای هنر و تاریخ و منبعی الهامبخش برای علاقهمندان به زندگینامههای شخصیتهای بزرگ و افرادی است که به دنبال شناخت عمیقتر ریشههای هنری و فرهنگی دوران رنسانس میباشند. این اثر با ادغامی از واقعیت و تخیل، توانست تصویری چندبعدی از میکلآنژ و دنیای پرفراز و نشیب او ارائه دهد که همچنان در ذهن خوانندگان باقی میماند.
این کتاب برای علاقهمندان به هنر، تاریخ و زندگینامههای شخصیتهای برجسته دوران رنسانس، همچنین پژوهشگران و کسانی که به بررسی چالشهای هنری و فرهنگی علاقهمند هستند، توصیه میشود.
در ماه ژوئن گرمای تابستان بر فلورانس فرود آمد. میکل آنژ جوراب بلندش را ضبط کرد و پای برهنه اش را با کفش بندی پوشاند. پیراهن پنبه ای سبکی پوشید. درهای پشت کارگاه را باز کرده و میزها را به حیاط خلوت زیر برگ درختان سبز کشیده بودند.
پرده زایش یوحنای قدیس آماده شده بود و بایست آن را به کلیسای سانتا ماریا نوولا منتقل میکردند تا روی دیوار بیندازند. با اینکه میکل آنژ خیلی زود به کارگاه رسید از همه دیرتر آمده بود. از آن همه هیجان چشم هایش خیره شده بود همه در حرکت و جنب و جوش بودند، پرده ها و تصاویر را جمع میکردند دسته های طرح ها را بر می داشتند، قلم مو و کاسه و بطری رنگ را دسته میکردند و سطل و کیسه شن و آهک و چوب الف ها را روی ارابه میگذاشتند. پس از آنکه همه چیز را روی ارابه کوچک انبار کردند که الاغ کوچک تری آن را میکشید تمامی کارگاه و کارکنان آن به راه افتادند و گیرلاند ایو مانند سرکرده جنگی پیشاپیش میرفت و میکل آنژ که جدیدترین شاگردان بود ارابه را از میان خیابان دل سوله به طرف علامت خورشیدمیکشید که نشان میداد به حدود کلیسای سانتا ماریا نوولا وارد شده اند.
الاغ را به طرف راست هدایت کرد و به میدان سانتا ماریا نوولا رسید که یکی از قدیمی ترین و زیباترین میدانهای شهر فلورانس بود.
افسار الاغ را کشید. برابر او کلیسا قد برافراشته بود که از سال ۱۳۴۸ با ظاهر آجری روستایی خود به طور غیر کامل باقی مانده بود تا جیووانی روسلای که در حکم دایی میکل آنژ بود با حسن تشخیص لئون باتیستا آلبرتی را برای ریختن طرح نمای مرمر سیاه و سفید برگزیده بود.
نظرات