کتاب «دل آشوب» خاطرات مریم حسین زاده از زندگی با شهید مدافع حرم رئوف رحیمی است. خاطرات کتاب با کودکی مریم در کشور افغانستان آغاز می شود. سال های خوش کودکی که با حمله شوروی به افغانستان به پایان می رسد و خانواده حسین زاده به کشور ایران مهاجرت می کند. آنان در باقرشهر ساکن می شوند و با سختی و مشکلات روزگار می گذرانند. او در دوران نوجوانی با رئوف رحیمی ازدواج می کند و چند سال بعد برای پیدا کردن کار به امارات می روند. فرزندان آن دو در کشور امارات به دنیا می آیند. در یک سفر زیارتی ناگهان دل مریم به حرم زینبی گره می خورد و تصمیم می گیرد مجاور این آستان گردد. با آغاز درگیری های سوریه رئوف و پسرش رحمت به نیروهای مدافع حرم افغان می پیوندند و در عملیات های نظامی به دفاع از حریم زینبی می پردازند. سرانجام همسر او به فیض شهادت می رسد. این کتاب سرگذشت زندگی پر فراز و نشیب یک خانواده مهاجر افغان است که تنها اسلام و اهل بیت وطن آن ها هستند و در هر کجا که سکنی گزیدند جز عشق به این دین و ائمه از چیز دیگری دم نزدند. این اثر آخرین کتاب مرحوم محمد سرور رجایی است که از نویسندگان خوب افغان مقیم ایران بود و در کتاب هایش به سراغ نسل مهاجر افغان می رفت. او در هنگام ویرایش آخرین صفحات این کتاب به دلیل بیماری کرونا به رحمت خدا رفت.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
روزهای سختی بود. من و بچهها چنان خسته و درمانده بودیم که انگار ماههاست کار اجباری کردهایم. روزها یکی دو ساعت فقط برق داشتیم. شبها هم بعد از نماز مغرب برق قطع میشد نان نبود بیسکویت نبود. حتی در مغازهها هم چیزی پیدا نمیشد. مغازهها خالی شده بود. مبینا هنوز دوساله نشده بود. روزی از شدت گرسنگی زد زیر گریه هر کاری کردم آرام نشد. رحمت بیرون رفت تا بیسکویتی برایش بیاورد بعد از دو ساعت دست خالی آمد. همه جا رفته بود حتی بیسکویتی نتوانسته بود پیدا کند. بیشتر مغازهها طرفداران جیش الحر بودند. آنها مغازههایشان را بسته بودند. نیروهای دفاع خودی آنهایی که صاحب سلاح شده بودند با قنداق تفنگ به جان قفلهای بی زبان مغازهها میافتادند. قفلها را خودسرانه میشکستند و همهی خوراکیها را غارت میکردند. زوردارها میخوردند و بیزورها زیر پا میماندند.
نظرات