کتاب در آرزوی شهادت

کتاب در آرزوی شهادت

نویسنده:
مترجم:
عطیه حسینی
ناشر:
قیمت:
۶۵,۰۰۰
%۱۰
۵۸,۵۰۰
تومان
موجودی:
فقط 9 جلد
رده سنی:
عمومی
قالب:
خاطرات
نوع جلد:
شومیز
قطع کتاب:
رقعی
صفحات:
۱۰۲
وزن:
۱۲۸ گرم
شابک:
9786227956337

معرفی کتاب

کتاب در آرزوی شهادت خاطراتی از شهید احمد کاظمی است که به اهتمام فرزانه ملکی نگاشته شده است.

سردار شهید احمد کاظمی، بزرگ‌مرد دلاوری است که ردپای جسارت و شجاعتش بر پیشانی تاریخ هشت ساله دفاع مقدس و مظلومانه رزمندگان اسلام، درخشان است.

سال 1338 در شهرستان نجف آباد، احمد به دنیا آمد. دوران کودکی و تحصیلش در همین شهر گذشت و در دهه  همزمان با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی به سرعت جذب گروه‌های مبارز گردید. در سن هفده سالگی به فلسطین رفت تا علاوه بر آموزش‌های چریکی با رژیم غاصب صهیونیستی نیز به نبرد بپردازد. اما فضا آن طور که احمد انتظار داشت نبود. اختلاط دختر و پسر، عدم تعهد به موازین اسلامی و مصرف مشروبات الکلی و ... باعث آزردگی خاطر احمد شد و او پس از مدت کوتاهی به وطن بازگشت.

او در جبهه‌های جنگ هم شم مدیریتی و فرماندهی او را خیلی سریع به فرماندهی لشکر8 نجف رساند. دلاوری‌های لشکر نجف اشرف اصفهان لرزه به تن بعثی‌های می‌انداخت. بعد از جنگ نیز مسئولیت خطیر فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا در شمال غرب کشور بود که وظیفه حفظ امنیت در مناطق کردستان و آذربایجان غربی بر عهده داشت.

روح بلند شهدای دفاع مقدس، همیشه یادآور رشادت‌هایی است که برای حفظ این میهن انجام شده است. خواندن زندگی شهدا، یاداور دینی است که ما به آن بزرگ مردان داریم.

 

چرا باید کتاب در آرزوی شهادت را بخوانیم؟

آشنایی با اسطوره‌های دفاع مقدس باعث درک بهتر نسل جدید از جریانات جنگ و انقلاب می‌شود.

 

کتاب در آرزوی شهادت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

به همه علاقه‌مندان سیره شهدا و نوجوانان و جوانان خواندن کتاب را پیشنهاد می‌کنیم.

 

در برشی از کتاب در آرزوی شهادت می‌خوانیم:

۲۵ اسفند ۱۳۶۴ بود جیپ حاج احمد رسید و او عصبانی و ناراحت پیاده شد. تا چشمش به من افتاد، گفت: بیا برویم قرارگاه به اینها بگو به من بیست و چهار ساعت مرخصی بدهند بروم تا اهواز و بیایم خنده ام گرفت پرسیدم: «برای چی؟» گفت: «بابا خانواده ام آمده اند که من عروسی کنم؛ اینها نمیگذارند بروم! فقط سه چهار ساعت مرخصی می خواهم تا بروم به دختر مردم بگویم نمیشود؛ نمی گذارند؛ برو رد کارت ما زن نخواستیم به اتفاق او رفتیم قرارگاه محسن رضایی، شمخانی غلامپور و آقا رحیم همه بودند. گفتم: «چرا نمیگذارید احمد برود؟ گفتند تو قول میدهی در نبود او مشکلی پیش نیاید؟ اگر عراقی ها تک کردند، از پس آن ها بر می آیی؟ گفتم: «احمد» هم که باشد مگر تنهایی خط را نگه می دارد؟ لشکر از یک مجموعه تشکیل شده و همه تلاش میکنند او هم یک نفر است، حالا در رأس من قول می دهم که بود و نبودش تأثیر نگذارد. این شد که به احمد گفتند برو از قرارگاه که بیرون آمدیم موقع رفتن احمد گفت: «اگر عراقی ها تک کردند، زیر آتش مرا نکشانی جلوا زودتر خبرم کن» گفتم: «پدر» آمرزیده اگر عراقی ها بخواهند کاری بکنند خبر نمی‌دهند که من زودتر به تو اطلاع بدهم به هر ترتیب او رفت و ۱۷ فروردین به منطقه برگشت ما در محله امانیه اهواز، کنار مسجد قدس نزدیک فلکه ساعت یک خانه برایش اجاره کرده بودیم. خانم او حدود یک سال و نیم در همان خانه زندگی میکرد.

 

نظرات

جهت ثبت نظر لطفا وارد سایت شوید
این کتاب به درد کی می‌خوره؟
کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان