کتاب دانه زیر برف، نوشته اینیاتسیو سیلونه، روایتگر ماجرای پیترو اسپینا، انقلابی ایتالیایی علیه فاشیسم است که با تغییر هویت و پوشیدن لباس کشیش، به دمیری از سرنگونی تعقیب رژیم موسولینی، به زادگاه خود باز میگردد. در این سفر پرفراز و نشیب، او با دهقانان رنجکشیدهای مواجه میشود که زندگیشان زیر سلطه استبداد فاشیستی به سختی ادامه دارد و این مقابله با واقعیتهای تلخ اجتماعی، زمینه را برای طرح پرسشهای عمیقی درباره ایمان، عدالت و آزادی فراهم میآورد.
این اثر، برخلاف تمرکز صرف بر ایدئولوژیهای سیاسی، به جستوجوی ارزشهای انسانی و اخلاقی پرداخته و تضاد میان آرمانهای گذشته و دشواریهای زمان حاضر را به تصویر میکشد.
نویسنده، اینیاتسیو سیلونه (۱۹۰۰-۱۹۷۸)، فعال سیاسی و ادیبی که به دلیل مخالفت با دیکتاتوری موسولینی مجبور به تبعید در سوئیس شد، با قلمی عمیق و نافذ، روایتگری از مبارزههای درونی و اجتماعی ارائه میدهد. ترجمهی این کتاب توسط مهدی سحابی صورت گرفته و اثر تحت چینش انتشارات امیرکبیر منتشر شده است، که در نتیجه آن، عمق مفاهیم و احساسات کتاب به زبانی روان و دقیق به خوانندگان فارسیزبان منتقل شده است.
این اثر برای کسانی که به داستانهای اجتماعی و سیاسی علاقهمندند و از تجربهی روایتهای پیچیده درباره عدالت، مبارزه و شکوفایی ارزشهای انسانی لذت میبرند، پیشنهاد ویژهای محسوب میشود.
به هنگام زمستان تنها از باریکه راهی میتوان به خانه سیمونه رفت که از روی دیواره بین کانال و مزرعه ها می گذرد. اگر کسی نزدیک شود، لئونه پارس می کند و از دور می توان دید چه کسی می آید. شب ها نیز سیمونه یک سلسله محکم کاری های اضافی میکند تا غافلگیر نشوند در طول دیواره کانال، چند جا دریچه هایی نصب شده که در تابستان برای تنظیم مقدار آبی به کار می رود که بین مزرعه ها پخش می شود. راه کنار کانال در محل این دریچه ها، از روی تخته های پل مانندی می گذرد که روی آنها قرار گرفته هر شب سیمونه با کمک اینفانته این تخته ها را از جا برمی دارد و راه را قطع میکند کار کم زحمتی نیست، اما به فایده اش می ارزد. سیمونه با غروری آشکار به پیترو میگوید شب ها این خانه مثل یک قلعه میشود. چند تا پل معلق امنیت ما را حفظ میکند.
یک روز صبح به هنگام جا گذاشتن تخته ها سیمونه جای پای تازه ای را روی برف می بیند. شب هنگام کسی به آنجا آمده بوده و نتوانسته از نخستین دریچه کانال فراتر آید چرا که راه قطع بوده است جای پاها همچنین نشان می دهد که شخص ناشناس پس از بررسی راه باریکه وارد مزرعه شده و پس از برخورد با بوته های خاردار مرز آن متقاعد شده که جلوتر نمیتواند برود و برگشته است. سیمونه بی آنکه ته دلش راضی باشد این خبر را به پیترو میدهد و با هم به بعضی چاره های احتیاطی فکر میکنند.
سیمونه می گوید: اگر یکی از به اصطلاح دوستان باشد، احتمالاً امروز بر می گردد. اما هر کسی که باشد و از همه بدتر اگر از دوستان قلابی باشد، همین که متوجه نزدیک شدنش شدید تو و اینفانته به طبقه بالا میروید نردبان را بالا میکشید و دریچه جای نردبان را میبندید اینجا نردبان دیگری نداریم و در نتیجه مشکل بتوان با چنگ و دندان از دیوار بالا رفت آوردن نردبان دیگری هم خیلی وقت می گیرد. بعدهم، میتوانی مطمئن باشی که من و لئونه بیکار نمی نشینیم که صحنه را تماشا کنیم و کف بزنیم.
نظرات