کتاب های مرتبط
%۱۰
۱۲۰,۰۰۰
۱۰۸,۰۰۰ تومان
«در سنین کودکی، یعنی تا سه یا چهارسالگی مادرم مرا همراه خود به حمام عمومی زنانه می برد. آن حمام، یک دلاک داشت به نام عزیز خانم. با هیکلی درشت و هیبتی مردانه و دست هایی قوی. با یک دستش چنان من را مهار می کرد که نمی توانستم جُم بخورم و توان هر حرکتی را از من سلب می کرد و با دست دیگرش، بدون توجه به ناله ها و فریادهای من، سر و بدنم را می شست. آن قدر کف و آب حمام به خورد من می داد که تا چند روز چشم هایم می سوخت و آروغ که می زدم بوی حمام را از حلقم احساس می کردم. یک سره هم می گفت: «تکون نخور، صدات در نیاد تا کف به حلقت ندم.» عزیزخانم شده بود ملکهٔ عذاب من و هر زمان که او را حتی بیرون حمام می دیدم، از ترس مشت و مالش، دوان دوان از طرف دیگر کوچه فرار می کردم. این عزیزخانم چند پسر داشت که یکی از آنها همان حسین علامه بود. طبیعی بود تا جایی که می توانستم سعی می کردم فاصله ام را با حسین هم حفظ کنم. این حس ترس و دلهره از عزیزخانم، تا سال های سال همراه من بود و از او حساب می بردم.»
شبکه توزیع کتاب های شاخص
با ۱۰ تا ۳۰ درصد تخفیف
ارسال کم هزینه پستی به تمام نقاط ایران
مشهد، بلوار شهید صادقی، مجتمع تابان، طبقه منهای یک، واحد 9
همه روزه بجز ایام تعطیل ۹ الی ۱۹
دیدگاه خوانندگان
دیدگاه شما چیست ؟