کتاب جنگ بیتعارف نوشتهی صادق وفایی، تلاش دارد تا احترام و ادای دین کوچکی به کسانی باشد که واقعاً مدیون آنها هستیم. این کتاب از رزمندگانی میگوید که در کوهستانهای کانی مانگا جنگیدند و از بچههایی که در رملهای فکه جنوبی و کانال کمیل با وجود تشنگی و گرسنگی ایستادگی کردند و جان خود را فدای میهن کردند. در دنیای امروز، واژههایی چون «شهید شدن»، «مقاومت» و «ایثار» به دلیل استفادههای مکرر و غیرموثر، تقریباً از معنای اصلی خود دور شدهاند. اما هنوز هم برخی دلها و ذهنها آماده دریافت پیامهای معنوی از آن دوراناند.
کتاب بهطور خاص به قهرمانان جنگ و جوانان ایثارگر پرداخته و قصد دارد روایتهایی از واقعیتهای نادیدهگرفتهشده جنگ را بیان کند. در این اثر، نویسنده برخلاف انتظارات رایج از هنرمندان که معمولاً از آثار جهانی مانند واسلاؤ هاول و شکسپیر صحبت میکنند، به جنگ و قهرمانان سرزمین خود میپردازد و با اعتقاد به اینکه اگر خبرنگاران و نویسندگان از این قهرمانان نگویند، پس چه کسی باید بگوید، به روایتگری تاریخ خود میپردازد.
در این کتاب، صادق وفایی با استفاده از روایتهای مستند و بیپرده از دوران جنگ تحمیلی، خصوصاً در لشکر ۲۷ محمد رسولالله (صلواتاللهعلیه)، تلاش دارد تا تصویر واقعگرایانهای از ایثار و فداکاری رزمندگان ارائه دهد. این کتاب برای کسانی که به تاریخ دفاع مقدس و همچنین مقاومت، ایثار و شجاعت در شرایط سخت علاقهمند هستند، بسیار جذاب خواهد بود.
جنگ بیتعارف توسط انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شده و به روایتهایی دستاول از فرماندهان و رزمندگانی که در جنگ ایران و عراق نقش مهمی ایفا کردهاند، پرداخته است.
کتابجنگ بیتعارف را به کسانی که به تاریخ جنگ ایران و عراق، روایتهای واقعی از رزمندگان، و ایثار و فداکاری در دوران دفاع مقدس علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم. همچنین افرادی که به تحلیلهای نظامی و داستانهای دستاول از جبههها توجه دارند، از این کتاب بهره خواهند برد.
یعنی قرار شد نیروهای لشکر امام حسین بروند و خط را از لشکر ۲۷ تحویل بگیرند؟
بابایی: بله بعد از آن همت خودش پیش حاج قاسم رفت. در آنجا قاسم سلیمانی سید حمید میرافضلی مسئول واحد اطلاعات عملیات لشکر خودش را با همت همراه کرد و به او گفت: «سید جان برو به حاج همت یک گروهان نیرو بده که برود خطش را بپوشاند همت و میرافضلی و یک نفر از کادرهای لشکر ۴۱ ثارالله خیلی سریع از آنجا سوار بر دو موتور تریل، راهی محل استقرار آن نیروها شدند.
سرنشینان یک موتور همت و میرافضلی بودند و راکب موتور دومی هم دکتر مهدی شفازند بود که الان در کرمان زندگی میکند. دو موتور هم زمان حرکت کردند. آقای شفا زند گفت: در راه به تپه ای که اصطلاحاً به آن گرده ماهی می گفتند رسیدیم. آنجا باید موتور پرگاز می رفت؛ چون یک تانک تی ۷۲ دشمن روی آن نقطه توپ خودش را قفل کرده بود که اگر موتور یا هر وسیله ای کم گاز می رفت، به سرعت آن را با تیر مستقیم میزد.
نظرات