کتاب «جادههای سربی» خاطرات سردار سرلشکر شهید احمد سوداگر است. او زاده شهر دزفول است و از آغازین روزهای دفاع مقدس در میدان نبرد حضور داشته و تا پایان جنگ نیز از مبارزه دست نکشید. او کارش را به عنوان یک نیروی اطلاعات و عملیات آغاز کرد و در حین پاکسازی میدان مین یک پایش را از دست داد ولی این مساله باعث نشد تا از میدان پا پس بکشد. او در طول جنگ چندین مرتبه از ناحیه سر،پا،دست و ریه دچار آسیبهای متعدد شد اما با وجود تمام این مسائل همچنان در سمت فرمانده و طراح در عملیاتهای متعدد حضور داشت و فرماندهان جنگ از ابتکارات او استفاده فراوانی کردند. پس از جنگ نیز او همچنان در سمتهای متعددی قرار داشت و تا هنگام شهادت در سال 90 فعالیتهای ارزندهای برای انقلاب و ایران ارائه داد. او فرماندهای خلاق و تیزهوش بود که در والفجر8 اشراف اطلاعاتی او بر دشمن و طرحهای هوشمندانهاش سبب شد تا پیروزی بزرگی نصیب ایران شود و منطقه به تصرف دربیاید. احمد سوداگر با جانبازی 80 درصد سرانجام بر اثر صدمات جنگ به شهادت رسید. این کتاب توسط محمدمهدی بهداروند یکی از رزمندگان و همراهان ایشان به نگارش درآمده و سرلشکر سوداگر هرآنچه از جنگ کسب نموده را با او درمیان گذاشته است.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
محمود، جانشین اطلاعات لشکر بود تلاش چشمگیری داشت. بعضی وقتها که میخواست درباره نارساییها صحبت کند، سعی میکرد غیبت نکند، سوءظن و بدگمانی پیش نیاید. او سعادت پیدا کرد لیاقتش را داشت و به شهادت رسید. این یکی از حوادث سخت زندگی من بود. در والفجر مقدماتی یکی از عزیزانم شهید شد، در والفجر ۸ یکی دیگر، در بدر آن یکی، در موشک باران اول جنگ عدهای از خانواده داییام و.... من هیچ وقت به قصد شهادت نرفتم هیچ وقت هم نگفتم خدایا مرا شهید کن. ولی از اینکه بهترین دوستان و عزیزانم را از دست میدادم ناراحت میشدم و هر بار ضربهای سخت قلبم را میآزرد. ناراحت بودم که چرا باید بمانم و تحمل این همه مصیبت و مشکلات را داشته باشم. بعضی وقتها دلهره داشتم که عملیات به کجا خواهد رسید. یا با این شناسایی به نتیجه رسیده یا نه ولی هرگز نگفتم خدایا اینها شهید شدند مرا هم شهید کن. همیشه دنبال این بودم تا کارم را درست انجام بدهم و نهایت تلاش را هم میکردم.
نظرات