کتاب تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی نوشته عبدالرضا هوشنگ مهدوی، اثری پژوهشی است که روابط دیپلماتیک ایران را طی حدود ۴۵۰ سال بررسی میکند. این کتاب که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده، در نه فصل به تعاملات ایران با همسایگان و کشورهای اروپایی از آغاز حکومت صفویان تا استعفای رضا شاه میپردازد. نویسنده با نگاهی تحلیلی، سیاست خارجی ایران را در دورههای مختلف بررسی کرده و چگونگی تأثیرگذاری قدرتهای داخلی و خارجی را بر تصمیمات دیپلماتیک کشور تشریح میکند.
این اثر از دوران صفویه و شکلگیری روابط ایران با امپراتوری عثمانی، روسیه و قدرتهای استعماری آغاز میشود و به تحولات مهمی همچون جنگهای ایران و روس، معاهدات استعماری، نفوذ بیگانگان در دوران قاجار و تأثیر رقابتهای قدرتهای بزرگ در ایران میپردازد. در بخشهای پایانی، نویسنده نقش ایران در تحولات جهانی قرن بیستم، تأثیر جنگ جهانی دوم و پایان دوران دیپلماسی کلاسیک را بررسی میکند.
این کتاب منبعی ارزشمند برای دانشجویان و پژوهشگران تاریخ، علوم سیاسی و روابط بینالملل است. همچنین، علاقهمندان به شناخت سیاست خارجی ایران و تأثیر تحولات بینالمللی بر این کشور از مطالعه آن بهره خواهند برد.
در این ایام تاریک یکی از فرزندان با ایمان و میهن پرست ایران به نام شاه اسماعیل صفوی قد مردانگی برافراشت و پس از مجاهدات و جنگهای متعدد توانست وحدت ملی و استقلال ایران را پس از هشت قرن و نیم احیا نماید.
شاه اسماعیل از جانب پدری نواده شیخ صفی الدین اردبیلی روحانی و صوفی بزرگ و از جانب مادری نوه اوزون حسن آق قویونلو بود وقتی پدرش شیخ حیدر رهبر شیعیان در سال ۱۴۸۸ (۸۹۴ هـ. ق.) به دستور سلطان یعقوب آق قویونلو و به دست فرخ یسار پادشاه محلی شیروان کشته شد وی یک سال بیشتر نداشت و چون خواهرزاده سلطان یعقوب به شمار میرفت وی از ریختن خون وی و برادرانش صرف نظر کرد و آنان را به استخر فارس تبعید نمود.
در نتیجه هرج و مرجی که متعاقب درگذشت سلطان یعقوب به وجود آمد، قلمرو سلطنت آق قویونلو میان الوند بیگ و سلطان مراد تقسیم شد. در این هنگام اسماعیل و برادرانش مخفیانه از تبعیدگاه خود به گیلان رفتند و مدتی در لاهیجان نزد حکمران آن شهر که متمایل به مذهب شیعه بود به سر بردند در آنجا به تدریج عده ای ا شیعیان به دورشان جمع شدند و در ماه اوت ۱۴۹۹ (۹۰۵ هـ. ق.) اسماعیل با عدهای از پیروان خود عازم زیارت آرامگاه جدش شیخ صفی در اردبیل گردید. حاکم اردبیل از هجوم شیعیان آسیای صغیر و شام و قفقاز که هر روز تعدادشان افزایش می یافت بیمناک شد و اسماعیل و پیروانش را از آن شهر بیرون کرد. اسماعیل ناچار در رأس پیروان و مریدان خود به طرف آستارا و طالش رفت و در شهر کوچکی به نام ارجوان اقامت نمود. وی که در این موقع سیزده سال داشت با مساعدت نه قبیله ترک تبار که به او دست بیعت داده بودند استاجلو ،شاملو تکه لو روملو وارساق، ذوالقدرافشار، قاجار و صوفیان قراباغ در تابستان سال ۱۵۰۰ (۹۰۶ ه . ق.) در این شهر ارتشی به نام قزلباش تأسیس و آنگاه دعوی استقلال کرد.
نظرات