کتاب بندانگشتی، موش قایقسوار به قلم مسلم ناصری و تصویرگری اعظمالسادات سیادت از داستانهای موش کوچولویی میگه که حس ماجراجوییاش گل کرده و قراره کودکان بالای 9 سال رو با خودش به این ور و اون ور عالم ببره.
موش کوچولوی قصه ما دندان ریز و پنجه تیز و یک دم دراز داشت. اما فکرش رو به کار نمیانداخت و احتیاط نمیکرد. موش کوچولو حتی برای خونهاش یه در ساخته بود و گوشش به حرف دوستاش بدهکار نبود و زحمت ساختن درهای بیشتر رو هرگز قبول نمیکرد. تا اینکه سیل غافلگیرش کرد و سفر موش موشی روی آب تا دریا آغاز شد. کوچولوی قصه ما هر بار اسیر یه جک و جونوری میشد. فقط به خاطر چی؟ به خاطر عدم تفکر، عدم دوراندیشی و بیاحتیاطی. یک بار اسیر مار، یک بار تمساح و یک بار هم عقاب و ... . اما عاقبت به مدد پدرش و خانه امنش رو به راه میشود.
این کتاب در کنار داستان ماجراجویانه و پر هیجانش اهمیت خانه و خانواده، دوراندیشی پیش از عمل و جرات خطرپذیری را در کودکان تقویت میکند.
کودکان بالای 9 سال، چه اونی که حوصله مطالعه داره و چه اونی که حوصله مطالعه نداره، مخاطب این داستان هستند.
بندانگشتی به سوی صحرا دوید و مار به دنبالش میخزید. مار تصمیم گرفته بود هر طور شده بندانگشتی را شکار کند. یهو از میان نیها بیرون آمدند. بیخبر از آسمان؛ جایی که آن بالا بالاها عقاب میچرخید. همان پرندهای که وقتی پایین میآمد، بالهایش صدای وحشتناکی داشت. همان پرندهای که روز اول خواسته بود بندانگشتی را شکار کند؛ اما خرگوشی را برده بود. عقاب در آسمان میچرخید و مار و بندانگشتی را میدید و به آن دو میخندید.
نظرات