کتاب بر دامان آمستردام نوشتهی سنا ثقفی، روایتی از شش ماه زندگی نویسنده در هلند به همراه همسر و دو فرزندش است. این کتاب، سفرنامهای خاص و متفاوت است که فراتر از توصیفهای معمول، تجربههای نویسنده از زندگی در شهری با فرهنگ و سبک زندگی متفاوت را به تصویر میکشد. انتشارات سوره مهر این اثر را منتشر کرده است.
ثقفی که خود نویسندهی کودک و نوجوان است، در این فرصت مطالعاتی در دل دنیای ادبیات کودک هلند غوطهور میشود، به کتابخانههای آنجا سر میزند، با نویسندگان و اساتید این حوزه گفتگو میکند و از نمایشنامهها، فیلمها و داستانهای ادبی الهام میگیرد. او زندگی روزمره در شهر کوچک آمستلفین –که در نزدیکی آمستردام قرار دارد– را به تصویر میکشد و در کنار آن، سفرهای کوتاهش به سوئیس، ایتالیا و بلژیک را نیز روایت میکند.
نام کتاب از چند معنا بهره گرفته است؛ آمستلفین مانند کودکی نوپا در آغوش آمستردام جای گرفته و این اولین دلیل انتخاب عنوان است. دومین دلیل، پیوند نویسنده با ادبیات و قصههایی است که در طول این شش ماه مطالعه کرده، و سومین دلیل، کانالهای آب معروف آمستردام است که در زبان هلندی به آنها «دام» یا «دَم» میگویند و این کلمه برای نویسنده با ایهامی خاص همراه شده است.
«بر دامان آمستردام» بیش از آنکه یک سفرنامه باشد، سفری درونی و تجربهای زیسته از مواجهه با فرهنگها، کشف هویت در غربت و لمس تفاوتهای زندگی در دو جهان متفاوت است. لحظههایی از دلتنگی، هیجان، شناخت و آموختن که با نگاهی جستجوگرانه ثبت شده است.
اگر دوست دارید همراه با نویسنده در کوچههای آمستردام قدم بزنید، در کتابخانههای اروپایی غرق مطالعه شوید و از تجربهی زندگی در غربت بشنوید، این کتاب برای شماست. همچنین، اگر علاقهمند به سفرنامههای شخصی، شناخت سبک زندگی اروپایی و تجربهی زیستهی یک نویسندهی ایرانی در کشوری دیگر هستید، خواندن این اثر را از دست ندهید.
آدمیزاد مثل قلمه گیاه میماند از شاخه جدایش کنند و توی آب بگذارندش ریشه میدهد و بعد بدون آب نمیتواند زندگی کند یکی از ریشه های کوچک کم جان ما در این سفر همین گاری قراضه دوست داشتنی بود که در روزهای قرنطینه و تنهایی و تعطیلی همه جا به دادمان رسید و حال و هوایمان را عوض کرد حتی قوی ترمان کرد و همراهمان شد برای سرک کشیدن در کلی از سوراخ سمبه های آمستردام که با ترم و مترو و اتوبوس در دسترس نبود. روز اولی که سعید از آن عکس گرفت و در مارکت پلاتس گذاشت برای فروش هیچ کداممان فکر نمیکردیم کسی سراغش بیاید اما همان روزهای اول چند تا مشتری جدی پیدا شد و قرار بود اولینشان برای بازدید بیاید با کفیتس را حتی کمی از چیزی که اولش خریده بودیم گرانتر قیمت گذاشته بودیم شاید دلمان نمیخواست به این زودی ها فروش برود.
نظرات