کتاب برای روز آخر

کتاب برای روز آخر

نویسنده:
مترجم:
عطیه حسینی
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
%۱۰
۱۲۱,۵۰۰
تومان
رده سنی:
عمومی
قالب:
زندگینامه
نوع جلد:
شومیز
قطع کتاب:
رقعی
صفحات:
۱۸۸
وزن:
۱۵۶ گرم
شابک:
9788228119212

معرفی کتاب

کتاب برای روز آخر به قلم مریم شیدا، روایتی از زندگی شهید مدافع حرم، حاج ابوذر غواصی است. این کتاب به قلمی روان و دل‌نشین، فراز و نشیب‌های زندگی یک انسان است که در لحظات آخر عمر خود به توبه و بازگشت به سوی خداوند پرداخته است. او که سال‌ها در جستجوی معنای واقعی زندگی و تلاش برای نجات جان خود و دیگران بود، در نهایت در میانه‌های نبرد و ایثار، به درک عمیقی از معنای توبه رسید. توبه‌ای که به معنای برگشت به اصل خویش است و در آن، انسان در آغوش خداوند آرامش می‌یابد. کتاب به ما یادآوری می‌کند که هیچ‌گاه دیر نیست برای برگشتن به سوی خداوند و توبه، حتی در سخت‌ترین لحظات زندگی.

این اثر توسط انتشارات حماسه یاران منتشر شده و در آن، خواننده با تمامی ابعاد شخصیتی حاج ابوذر آشنا می‌شود؛ از روحیه بلند، شجاعت و ایثار در میدان جنگ گرفته تا لحظات پرشور و آغشته به توبه و محبت الهی.

 

کتاب برای روز آخر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و زندگینامه شهدا، اثری بی‌نظیر و الهام‌بخش خواهد بود. برای روز آخر فقط یک کتاب نیست، بلکه پیامی است از یادگاری‌های یک شهید که در واپسین روزهای زندگی، حقیقت توبه را لمس کرده و به آن ایمان آورده است.

 

در برشی از کتاب برای روز آخر می‌خوانیم:

ابوذر با نقشه ساختمان ور می رفت تا جای آهن ها را برای نصب پیدا کند. میلگردی را بریدم و رو به ابوذر گفتم: «دیگه تحویل نمیگیری کا کام سرش را از روی نقشه کشاند به سمتم و «داوود! چاکریم» را تحویلم داد پرسشی توی ذهنم جولان می داد: «چرا دیروز ابوذر نیومده بود بریم باشگاه اسب سواری؟ اونم ابوذری که بدقولی نمیکرد ازش پرسیدم قبل جواب دادن به من از حسن خواست تا آهن ها را برای نصب آماده کند. بعد رو به من گفت: «پس بگو چرو کاکا داوود دل خوره خیلی دلم میخواست بیام ولی کار پیش اومد.

سگرمه هات رو باز کن برات هدیه دارم.

خنده صورتش را چین انداخت و توی چشم های یشمی اش برق افتاد؛ اما من لبم به خنده باز نمیشد حسن آمد و نقشه را از دست ابوذر گرفت و چشم انداخت رویش ابوذر حسن را زیر نظر داشت. رو به من ادامه داد: «اومدم از خونه در بشم دیدم رسول جلوم ظاهر شد. گفت چند تا کند و سر درختای باغ ما در اومده. زنبورا کنار نمیرن تا عسلش رو برداریم منم گفتم بیو بریم فقط کار خودمه.»

ابوذر ای آهنا جاش رو اشتباه داری میگی

نظرات

جهت ثبت نظر لطفا وارد سایت شوید
این کتاب به درد کی می‌خوره؟
کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب رسان: خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان