کتاب برای بار آخر بخند، نوشته جلال نقاشیان و منتشر شده توسط انتشارات شهید کاظمی، زندگی مرشد عباس دائمالحضور، یکی از برجستهترین مرشدهای زورخانه، را روایت میکند. این کتاب نه تنها به معرفی زندگی این مرد پهلوانی میپردازد، بلکه داستانی از دوستی و ایثار در دنیای پهلوانی و مقاومت است.
مرشد عباس که از نوجوانی با عشق و علاقه وارد دنیای زورخانه شده بود، در روزهای جنگ تحمیلی با همراهی سعید طوقانی، یکی از پهلوانان دیگر، به جبهه میرود و در آنجا تصمیم میگیرند اولین زورخانه را در منطقه جنگی راهاندازی کنند. اما این کار و رفاقتهایشان با فراز و نشیبهای زیادی مواجه میشود که در نهایت این داستان، یادآور فداکاری و ایستادگی در برابر سختیهاست.
به علاقهمندان به ادبیات مقاومت، زندگینامههای پهلوانان و داستانهای واقعی از زندگی انسانهای شجاع و ایثارگر.
عباس زنگ را از روی گونیهای پر شده با شن برداشت و آن را تکان داد من که صدا و برق زنگ زورخانه حسابی هوش از سرم پرانده بود چشمی گفتم و از چادر بزرگی که قرار بود زورخانه زیر آن علم شود بیرون زدم در محوطه اردوگاه عده ای از بچه ها مشغول فوتبال بودند از وقتی عملیات عقب افتاده بود هرکس یک جور سر خودش را گرم می کرد رضا کریمی که بچه پا به توپی بود و او را پنجعلی گردان صدا می زدند توپ پلاستیکی را محکم به سمتم شوت کرد و فریاد زد: وحید جون داداش بیایه یار کم داریم دلم میخواست وارد بازی آنها بشوم اما به مرشد عباس قول داده بودم رضا پند و سعید طوقانی را پیدا کنم برای همین به رضا کریمی گفتم نه برادر کار دارم راستی تو آقا رضا پند و سعید طوقانی رو ندیدی؟
نظرات