کتاب باغ کیانوش اثر علیاصغر عزتی پاک است.داستان رمان جذابی است که ماجرای دو نوجوان به نام حمزه و عباس است که قصد دارند به باغ کیانوش، درست در شبی که فکر میکنند همه سرگرم عروسی پسر کیانوش هستند، دستبرد بزنند و میوه بچینند. اما کیانوش سر میرسد و مچ آنها میگیرد. در این میان خلبان هواپیمای جنگنده عراقی که در نزدیکی باغ کیانوش سقوط کرده، سر از باغ کیانوش در میآورد و کیانوش و عباس را اسیر میکند و حمزه پا به فرار میگذارد تا کمک بیاورد و در ادامه داستان شاهد اتفاقات جالب و هیجانانگیزی هستیم.
داستان این کتاب که روایتی از زمان جنگ در یکی از روستاهای اطراف همدان است، یک داستان با شخصیت پردازی قوی است و در عین کوتاه بودن آن پر است از مفاهیم همبستگی و همکاری است. این کتاب را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر ساخته است.
زیرا یک کتاب خوب در حوزه نوجوان است که بسیار آموزنده و جذاب است.
به تمام جوانان و نوجوانانی که به دنبال داستانی مهیج و جذاب هستند.
خلبان کیانوش را انداخت روی زمین و دوباره با عباس برگشت به داخل کلبه چند لحظه توی کلبه بودند و بعد که پیدایشان شد، طنابی سیاه و کلفت در دست خلبان بود خلبان عباس را چسباند به دیوار و طناب را حلقه کرد دور دستها و سینه اش؛ چند دور پیچاند و در آخر هم با یک گره ی محکم کار را تمام کرد. سر طناب را گرفت و رفت سراغ کیانوش وقتی خلبان خم شد کیانوش را از زمین بلند کند، عباس برگشت طرف درختی که حمزه بالایش بود. حمزه خواست با تکان دادن شاخه ای علامت بدهد و به عباس بگوید که او هنوز این بالاست اما خیلی زود پشیمان شد ترسید یک وقت خلبان متوجه تکانهای بیجای شاخه ها بشود؛ بیاید سراغ او و آن وقت دیگر همه چیز تمام حمزه خودش را دید که دست بسته ایستاده است جلوی خلبان و او اسلحه اش را گرفته است به طرف سرش. پشت سر هم عربی حرف میزند و چرخ میخورد دورش.
نظرات