یک ماه پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و 72 یار او، در ساعت 3 عصر، در دفتر نخست وزیری در خیابان پاستور جلسهای برپا بود. اعضای دیگر حزب قبلتر رسیده بودند و محمدعلی رجایی، رئیس جمهور وقت و کمی بعد پشت سر او محمدجواد باهنر، نخست وزیر وقت وارد دفتر شدند. اعضای دیگر حزب نیز همگی حضور دارند؛ بهجز کشمیری، دبیر شورای امنیت ملّی که به شکل مشکوکی دائماً در رفتوآمد است. آخرین بار از دفتر خارج میشود و چند ثانیه بعد نور شدید و صدای مهیبی همهجا را پُر میکند و... باقی ماجرا را همهمان میدانیم.
این اتفاقات فقط بخشی از قضایایی است که کتاب «یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست وزیری» به قلم «سعید زاهدی» برای ما روایت میکند. اینها را سرهنگ کتیبه، نماینده ستاد مشترک برای مطبوعات بازگو کرده و نویسندۀ این کتاب، به ابعاد مختلف بازتاب سیاسی و اجتماعی این واقعۀ تلخ میپردازد. کشمیری که عامل اصلی این ترور شناخته شد، پس از سالها بیخبری در آلمان با محمدرضا کلاهی دیده میشود؛ کسی که مامور اصلی در ترور هفتم تیر بود. به شهادت رساندن رجایی و باهنر مسئله کوچکی نیست که به همینجا ختم شود؛ خشم و انزجار مردم از عوامل ترور و دشمنان جمهوری اسلامی بیش از پیش بالا میگیرد و نویسندۀ این کتاب از واکنش مردم حاضر در خیابان در هنگام انفجار، تا تشییع گسترده و پویشهای اعتراضی حاصل از این واقعه را با جزئیات برای خواننده شرح میدهد.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانیم:
«امام هم برای مردم پیام تبریک و تسلیت فرستاد: «جمعیتی که -ملتی که- خود را از خدا میدانند و همهچیز خود را از خدا میدانند و رفتن از اینجا را به سوی محبوب خود، مطلوب خود، میدانند؛ با این ملت نمیتوانند مقابله کنند. با آنکه شهادت را در آغوش همچون عزیزی میپذیرد، آن کوردلان نمیتوانند مقابله کنند. اینها یک اشتباه دارند و آن اینکه شناخت از اسلام و شناخت از ایمان و شناخت از ملت اسلامی ما ندارند. آنها گمان میکنند که با ترور شخصیتها، ترور اشخاص میتوانند با این ملت مقابله کنند و ندیدند و کور بودند که ببینند که در هر موقعی که ما شهید دادیم ملت ما منسجمتر شد. ملت ما چون علیابنابیطالب را فدا کرده است از برای اسلام؛ فدا کردن امثال این شهدا برای ملت ما مسئله مهمی نیست. گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شدهاند در نظر همه ما عزیز و ارجمندند و آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهههای نبرد با قدرتهای فاسد همجنگ و همرزم بودند و مرحوم شهید رجایی به من گفتند که من بیست سال است که با آقای باهنر همراه بودهام و خداوند خواست که باهم از دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند.»»
نظرات