کتاب ابراهیم ساره، نوشته زینبسادات هاشمی و منتشر شده توسط نشر حماسه یاران، روایت عاشقانهای است که در دل حماسه شکل میگیرد؛ قصهای از یک زندگی مشترک که مسیرش به میدان جهاد ختم میشود. این کتاب، داستان زندگی شهید ابراهیم عشریه، مدافع حرم، و همسرش ساره است؛ روایتی از روزهای عاشقی، از قدمهایی که در کنار هم برای رسیدن به مقصدی الهی برداشتهاند، اما در میانه راه، ابراهیم زودتر از ساره به مقصود میرسد و او را با دلی پر از حسرت و غبطه تنها میگذارد.
این کتاب، حکایت روزگار فراق است؛ روزهایی که ساره، دلتنگ ابراهیم، چشمانتظار خبری از اوست، اما آنچه نصیبش میشود، تنها یاد و خاطرهای است که در دلش جاودانه میماند. او حتی تکهای از پیکر همسرش را برای آرام گرفتن ندارد، اما با این حال، در این غم سترگ، سربلند و استوار میماند.
در ابراهیم ساره، نهتنها رشادتهای یک مدافع حرم را میخوانیم، بلکه صبر و پایداری همسرش را نیز لمس میکنیم. این کتاب، روایت عاشقی است که در سایه ایمان، رنگ جهاد به خود گرفته و در نهایت، به شهادت ختم شده است.
اگر به داستانهایی از جنس عشق، ایثار و مقاومت علاقه دارید، ابراهیم ساره را از دست ندهید. این کتاب برای کسانی که میخواهند با سبک زندگی و روحیه مدافعان حرم و همسران صبورشان آشنا شوند، اثری خواندنی و الهامبخش است.
ظهر که زهرا از مدرسه برگشت به هم ریخته تر از صبح بود. کفشهای همسایه ها را مقابل واحد دیده بود و جا خورده بود. انگار مطمئن شده بود. خبری هست با ابروهای گره خورده وارد شد و آمد سمتم: «مامان چه خبره! چرا هیچی به من نمیگی؟ بچه ها امروز میگفتن بابای عشریه شهید شده چرا خبر رو به من نمیگید چرا بقیه همه چی میدونن فقط من نمی دونم؟ دروغه یا راست؟»
امان از اینکه تشت آدمیزاد از بام بیفتد نزدیک بود اشکم از آستانه چشمم بیرون بریزد؛ اما هر طور شده نگهش داشتم زهرا را بوسیدم: «مامان جان گفتم که صبح بابا زخمی شده فقط دعا کن بهتر بشه برگرده ان شاء الله.
شایعه ست ما که خونواده ش هستیم بهتر می دونیم یا بقیه؟»
این قدر مطمئن صحبت کردم که خودم هم باورم شد. همین شد که زهرا هم قانع شد و دست از سرم برداشت.
خانه خلوت نمیشد از رفت و آمدها هرچه سعی میکردم همه چیز را عادی جلوه بدهم ناتوان بودم به اندازه ی همه ی عمرم در آن دو سه روز به خودم و بچه ها دروغ مصلحتی .گفتم روز سوم بود که سردار اباذری و چند تا از رفقای سپاهی ابراهیم به دیدارمان آمدند. اسم آمدن به خانه مان، شد دیدار همیشه این واژه را در ارتباط با خانواده ی شهدا می شنیدم؛ دیدار با خانواده ی شهید زین الدین دیدار با خانواده ی شهید شفیعی.
نظرات