کتاب «جمشید» دهمین جلد از مجموعه قصههای شاهنامه است. این مجموعه بازنویسی داستانهای شاهنامه فردوسی است که همواره یکی از کتب گرانسنگ ادبیات فارسی بوده است. فردوسی با سرودن این حماسه فاخر ادب و فرهنگ فارسی را برای همیشه جاودان نمود و میراثی سترگ از افسانههای ماندگار برجای گذاشت. آتوسا صالحی با بازگردانی اشعار این کتاب به نثر آنها را به داستانهای خواندنی برای نوجوانان امروز ایران زمین تبدیل کرده است. در این کتاب داستان از زبان جمشید فرزند تهمورث دیوبند روایت میشود. تهمورث تصمیم گرفته تا تمام دیوهای عالم را نابود سازد. وزیر او شهرسپ به جمشید که در غیاب بر تاج و تخت مینشیند خبر از دیوهایی میدهد که در غارهای کوهستان از دیدگان پنهان هستند و با دیوهایی که تهمورث پدر به جنگشان میرود تفاوت دارند. جمشید که در تلاش است شایستگیهای خود را به پدر نشان دهد تصمیم میگیرد از این فرصت استفاده کند و به سراغ این دسته ناشناخته از دیوها برود. اما او در این سفر تنها نیست بلکه شهرناز خواهر زیرک و شجاعش نیز او را همراهی میکند و با یکدیگر به این مسیر خطرناک پا میگذارند.
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
مردان یک یک گامی به پیش بر میدارند. شهرسپ مینشیند و چهره با دست میپوشاند. پیش میروم و کنار پدر میایستم. پدر دستهایم را در دست میگیرد و به چشمهایم خیره میشود:«دلیریات را میستایم جمشید اما تو باید اینجا بمانی و به جای من فرمان رانی. مادر و خواهرانت را به تو میسپارم پناهشان باش و سرزمینت را از گزند دشمنان در امان دار. مردان نیزههایشان را به سوی آسمان بلند میکنند پیروز باد جمشید، فرزند تهمورث بزرگ» سرخم میکنم و بوسه بر دست پدر میزنم. دانههای درشت برف چون شکوفه بر شاخهها مینشینند و دشت را سفید پوش میکنند. اسبی شیهه کشان از دور میتازد و به سوی پدر میآید. پدر بیهیچ سخنی بالش را نوازش میکند و سوار بر آن دور میشود. تا سپیده دم زمانی نیست. سرداران و جنگجویان هر یک به سویی میروند؛ باید زودتر آمادهی نبردی تازه شوند. باید زودتر بازگردم. در دلم آشوبی است به مادر میاندیشم و ارنواز و شهرناز که اگر بشنوند پدر راه نبرد با دیوان را در پیش گرفته بی گمان نگران خواهند شد. باید برایشان زودتر افسانهای ببافم و آرامشان کنم. میگویم پدر راه شکست دیوها را از اهریمن آموخته است.
نظرات