«پادشاهان پیاده» روایت دقیق و بدون تصرف زائران مولایمان حسین(ع) از ایام پیادهروی اربعین است.
راویان این اثر از عهدمانا، جامعه ملیونی و متفاوت عاشقان اباعبدالله هستند؛ عکاس یا پزشک، مسلمان یا غیر مسلمان،شیعه یا اهل سنت، آسیایی یا اروپایی، زن و مرد و زائر و مجاور، زنومردک و زائر و مجاور و کوچک و بزرگ، همه یک نقطه مشترک دارند و آن دلدادگی است.
این را از بیان ساده و جذاب و پرکشش متونی که توسط بهزاد دانشگر و محمد علی جعفری، جمعآوری شدهاست، می توان فهمید.
اگر دلتان برای زمین های داغ و سوزان نجف، خنکای لیوانهای طلقی آب، میزبانی مجاوران، چای عراقی موکبها و خلاصه تمام شور و اتحاد آن مسیر آسمانی تنگ شده است، چشمانتان را به خطوط این کتاب بسپارید.
مثلا در قسمتی از آن میخوانید:« توی این مسیر شهر دیوانیه به نجف، دو تا قبیلهٔ عشایر با هم درگیری داشتند، حدود ده سال قبل. یکی از قبیلهها سهنفر از آن قبیله را کشته بودند. اینها ازشان دیه نمیگرفتند. میگفتند ما حق بچههایمان را ازتان میگیریم. باید سهتا از شما را بکشیم. تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیهالسلام شد. هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب عشیرهای که خون جوانهایش را طلبکار بود مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیرهٔ دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوانهایتان را میبخشیم و از خون جوانهایمان میگذریم؛ یعنی به عشق امام حسین یک اختلاف و انتقام عشیرهای که میتوانست باعث جنگ بشود، تمام شد.»
نظرات